رحمانیت اسلام - فصل اول
وما ارسلناک الا رحمه للعالمین ( انبیاء 107 )
و ما تو را جز مایه رحمت برای جهانیان نفرستاده ایم
رحمانیت اسلام - فصل اول
1- مقدمه
رحمانیت اسلام وقتی در معرفت دینی مسلمان تجلی پیدا کند ، جلوه های زیبای انسانیت شکوفا می گردد ؛ دیگر دوستی ، خیر خواهی و محاسن اخلاقی پدیدار می گردد . به عبارت دیگر ، خلقیات پیامبری که رحمت برای جهانیان بود ؛ در فرد مسلمان تجلی پیدا می کند و اصطلاحا اسلام رحمانی در برابر اسلام خشونت طلب و بد اخلاق بوجود می آید . اهتمام این نوشتار ، بررسی تعریف ، ابعاد و کارکرد اجمالی رحمانیت اسلام ؛ برای تجویز و ترویجمعرفت دینی انسان گرا و بر خاسته از رحمت الاهیه است .
2 - تعريف اسلام رحماني
به استناد تعمق و تدبر در قرآن و سنت ، اسلام رحماني قرائتي از وحي الهي و اسلام است ؛ که بر پايه مباني اصيل و بنيادين خود ( عقل ، قرآن و سنت ) ، با انسان گرايي و مدرنيزم همراه بوده و مي کوشد تا به آموزه هايي که توسعه حقوق ، مسوولیت ها و توانمند سازي انسان امروزين را به همراه دارد ، به حقيقت دين رهنمون شود . بنا به تعریف ، قرائت فوق به دور از آلودگي هاي معرفت تاريخي و خرافي از دين و سخنان اهل بدعت ،هدف خود را تعقيب مي نمايد . الزامات تعريف فوق عبارتند از :
1-2 - تعهد به مباني اوليه اسلام ؛
2-2- اخذ کليات از دين و واگذاري فرعيات به عقل و اجتهاد ؛
3-2 - اعتقاد به کرامت ذاتي انسان ، فارغ از نوع عقيده و ساير تمايزات ؛
4 -2- باور و التزام به حقوق انسان و مرجعيت او براي تصميم گيري در ارتباط با سرنوشت خودش ؛
5- 2 - شناخت انحرافات از دين و تبري از آن ها .
3 - جواز طرح اسلام رحماني
1-3توصيف اسلام به رحمانيت
گاهی نام گذاری و تسميه اسلام به انواع و مضاف شدن هر صفت به آن ، مي تواند معادل با وارد کردن نقصان و یا ايجاد بدعت و نادرست باشد ؛ مانند آنچه تحت عنوان خوارج يا جبريه و دیگران بوجود آمد . اما اگر موضوع توصيف اسلام به يک صفت بارز، جنبه تبييني نداشته باشد و در صدد ارائه اسلام جديدي نباشد و صرفا جنبه هاي تفکيکي و تشخيصي ؛ براي معرفت ديني خاصي داشته باشد ؛ به يقين بلا مانع و در مواردي هم سودمند است . براي نمونه وقتي از اسلام اموي در برابر اسلام محمدي صحبت مي شود و اسلام تاريخي در برابر اسلام اصيل و اسلام فردي در براير اسلام اجتماعي و اسلام ارتجاعي ، یا سوسياليستي و یا سرمايه داري در برابر اسلام مترقي و اسلام صفوي در برابر اسلام علوي قرار مي گيرد؛ و یا سخن از اسلام اخباريون ، سلفیون و جبريون به میان می آید ؛ هر یک معرف یکی از نحله ها ی معرفتی منتسب به اسلام است ، که می تواند در واقع امری صحیح یا ناصحیح باشند ؛ همین گونه است اسلام خشونت مدار در برابر اسلام رحماني . به هر حال از جهت تبیینی نيازمند نوعي از تفکيک و نام گذاري می باشيم ، بدون اين که هيچ چيز به اسلام افزوده و یا از آن کاسته شده باشد . شايد در اين قرائت ها کم و زياد هايي وجود داشته باشد ، اما نام گذاري ها در بسياري از موارد صرفا براي تشخيص است .
در حال حاضر نيز ، جداي از مباحث سياسي ، و بدون قصد هيچ برداشتي در اين زمينه ، در برابر خشونت رايج شده از سوی دين حکومتي در ایران ، یا پدیده القاعده و طالبان و ... به نظر مي رسد براي نجات دين از ورطه اي که در آن گرفتار آمده است ؛ راهي بجز ارائه معرفت عميق تر وکارآمدتر از دين وجود ندارد . قرائتي که سازگاري هر چه بيشتر دين را با انسان گرايي ، مدرنيته و گسترش حوزه عقل امکان پذير سازد و در پاسخگویی به نیازهای انسان مدرن قابلیت لازم را ارایه نماید .
نام گذاری یا تسمیه فوق ، به یقین ناشی از رخداد تفکیک ها و تبیین هایی در حوزه های معرفتی است . در این خصوص ما در فصل جداگانه ای بدان پرداخته ایم ، ولی به اجمال می توان گفت ؛ مفهوم "معرفت ديني" ، با مفهوم "دین" دو مقوله جدا ی از یکدیگر هستند ؛ به طوری که گاهی این دو نزدیک به یکدیگر و گاهی کاملا متفاوت می باشند. به هر حال پیدایش انواع معرفت ديني ، نه تنها مجاز است ؛ بلکه در صورت حسن نيت و تلاش و اجتهاد مي تواند کاملا طبيعي و در عين حال گريز ناپذير باشد و البته مشمول قبض و بسط قرار گيرد ، همچنين مي تواند به مرور گسترش يابد و متکامل تر گردد .
2-3 ماهيت و محتواي درون ديني توام با رحمانيت
به گواهی متن مقدس ، ماهيت دين و آموزه هاي آن همه جنبه رحمانيت دارند ؛ به طوري که مي توان گفت هيچ آيه اي در قرآن کريم نيست که خالي از رحمت حق باشد . حتي آيات عذاب و انذار بندگان ، از رافت و مهرباني حضرت حق سرچشمه گرفته و بيش از آن که جنبه خبري و تنبيهي داشته باشد ، براي بیداری و تنبه خلايق و پيشگيري از ابتلاي آنان است . همان گونه که ابتلائات به ظاهر ناخوشایند و احیانا پر زحمت بشری در وهله اول ، برای رشد و شدن انسان است و در وهله دوم ، برای آگاهانیدن فرد از خود و یا حجت برای خداوند می باشد . به عنوان نمونه و براي اثبات تقدم رحمانيت حق در معارف ديني مي توان به موارد ذيل اشاره داشت :
– "رحمن " مانند "الله " يکي از اوصاف و نام هاي برجسته و ممتاز خداوند مي باشد چنانچه بيان داشت : قل هو الرحمن امنا به و عليه توکلنا ، در معرفی حضرت حق بگو ؛ او همان رحمان است که به او ایمان ( و پناه )آوردیم و به او تکیه کردیم ( ملک 29 ) .
- در قرآن کريم حدود 349 بار کلمه رحمن و رحيم تکرار شده است و کلمه بسم الله الرحمن الرحيم ، در ابتداي هرکار مسلمانان مي آيد و مورد يادآوري قرار مي گيرد . فقط در نمازهاي روزانه حداقل 60 بار اين کلمات تکرار و مورد تذکر قرار مي گيرند . اين در حالي است که کلمات عذاب ، جهنم ، مجازات و مانند آن ، يا حتي ساير اسماء الهي بجز الله چنين وضعيتي ندارند .
- خداوند "رحمت" را بر خود فرض نموده است ، چنانچه فرمود : کتب ربکم علي نفسه الرحمه ، پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر فرموده است ( انعام 54 ) ، همچنين بيان داشت : ان ربکم لرئوف رحيم ، پروردگارتان مهربان و رحيم است ( نحل 7 )؛ به این معنا که مفهوم رحمت نيز نظیر عدالت ( که بعضي از فرق اسلامي مانند؛ شيعه ، معتزله و برخی از ديگر فرق بجز جبريون معتقدند ) ؛ چارچوب و ضابطه عمل خداوند است .
- خداوند پيامبر خويش را رحمت براي جهانيان خوانده است ، چنانچه فرمود : ما ارسلناک الا رحمه للعالمين ( انبياء 107 ) و قرآن کريم را کتاب رحمت ، شفا و هدايت معرفي فرمود ؛ و ننزل من القران ما هو شفاء و رحمه للمومنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا ، و از قرآن آنچه براي مومنان شفا و رحمت است ، نازل مي کنيم ولي ستمکاران را جز زيان نمي افزايد ( اسرا 82 ) .
- اصولا ، منشاء و مبدا وجود و خلقت ، لطف و رحمت الهي است ؛ چنانچه فرمود : ... الا رحمه منا و متاعا الي حين ، مگر رحمتي از جانب ما ( شامل حالشان گردد ) تا چندي زندگي کنند (يس – 44 ) ؛ همچنان که بقای وجود موجودات نیز به لطف و رحمت بی شمار و پیدا و پنهان اوست و اتيکم من کل ما سالتموه و ان تعدوا نعمت الله لاتحصوها ، و از هر آنچه از او خواسته ايد ، به شما داده است و اگر بخواهید نعمت هاي خدا را بشماريد ؛ نمي توانيد و قادر به این کار نخواهید بود ( ابراهيم 34 ) . به هر حال ، انزال کتب رحماني براي هدايت ، ارسال رسولان متصف شده به وصف رحمت به عنوان اسوه هاي قابل اقتدا براي بشريت ، معرفي خالق هستي و پروردگار بشر به رحمانيت و رحيميت ، وجود نعمت هاي فراوان براي مساعد سازي محيط زيست مجموعه فراسيستم هستي ، نظام هستي ، انسان و تغيير و رشد مداوم همه جانبه او ، همگي حکايت از نعمت های فراگير و غير قابل شمارش حضرت حق دارند ؛ که از روي رحمانيت براي هستي انسان فراهم آمده است .
– توجه و ترغيب شریعت الهی به نيک انديشي ، نيک کرداري و نيک گفتاري ، نیز ياري رساني آدم ها به يکديگر؛ عينيت تجلي رحمت در اخلاقيات واحکام الهي است.
- وجود امکان معرفت يابي و تعقل و انتخاب راه هدايت از ضلالت ، در درون و فطرت آدم ها ؛ از الطاف ديگري است که در وجود نوع انسان قرار داده است . سرانجام ، محصول هدایت درونی و برونی نیز وصول انسان به حق و اتصاف او به رحمت الهی است . موضوعی که انسان را به مقام رضایت الهی و بهشت بی بدیل موصوف در کتاب خود می کشاند .
- خداوند از راه لطف بی پایان خویش است که به منظور امتداد و پايداري گروه مومنين به راه خود ؛ برای جبران خطاها و جلب مغفرت خویش ؛ راه های متعددی را نهاده است . به تعبير ديگر تعبيه راه هاي ورود مجدد به رحمت الهي براي مومنين خطا کار را مي توان در موارد ذيل مشاهده کرد :
- اميد واري به رحمت حق با اين اعتقاد که همواره رحمت الهي بر غضب او غلبه و سبقت دارد. چنانچه در ادعيه معتبر مي خوانيم : يا من سبقت رحمته علي غضبه ، اي کسي که رحمت تو بر خشم و غضبت پيشي دارد .
- ممنوعيت ياس و نا اميدي با ارتکاب گناه ، ... قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفرالذنوب جميعا ، بگو اي بندگان من که بر خويش زياده روي روا داشتيد ، از رحمت خدا مايوس نشويد ؛ همانا خداوند همه گناهان را مي آمرزد ( زمر – 53) .
- دعوت به استفاده از فرصت جلب مغفرت الهي ، چنانچه فرمود : ... والله يدعوا الي الجنه و المغفره باذنه ... ( بقره 221 ) و يا بيان داشت : و سارعوا الي مغفره من ربکم ... ( آل عمران – 132 ) ،
- بکار گيري فرصت توبه ، يا ايها الذين آمنوا توبوا الي الله توبه نصوحا عسي ربکم ان يکفر عنکم سيئاتکم و يدخلکم جنات تجري من تحتها الانهار ... ، اي کساني که ايمان آورده ايد به درگاه پروردگار توبه کنيد ، توبه اي راستين و خالص، اميد است که پروردگارتان بدي هايتان را از شما بزدايد و شما را به باغ هايي که از پاي درختانش نهرها جاري است ؛ در آورد( تحريم – 8 ) .
- بهره گيري از موقعيت شفاعت ، با پيدا کردن استعداد و لياقت آن . نه مانند اهل غفلت و نسيان که نمي توانند در عرصه قيامت از اين امکان استفاده نمايند . چنانچه گفتگوي محروم شدگان در آيه ذيل منعکس شده است : يقول الذين نسوه من قبل قد جاء ت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا ، کساني که پيشتر آن را به فراموشي سپرده بودند گويند به راستي فرستادگان پروردگار مان حق را آوردند پس آيا براي ما شفيعاني هست ( اعراف - 53 ) ؟
- در برابر هر وسوسه و هر وسوسه گر ، امکان بهره گيري از استعاذه براي پناه جويي مطمئن به خداوند ؛ وجود دارد . لذا فرمود : اما تنزغنک من الشيطان نزغ فاستعذ باالله انه سميع عليم ، و اگر از سوي شيطان وسوسه اي تو را بر انگيخت ، به خدا پناه ببر بي شک او شنواي داناست (اعراف – 200 ) ويا در هنگام خواندن قرآن و براي استماع واقعي کلام وحي مي فرمايد : فاذا قرات القران فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم، پس آنگاه که قرآن بخواني از شيطان مطرود به خدا پناه ببر (نحل 98 ) .
- خداوند به پاداش عمل نيک مي افزايد ، ولي جزاي عمل ناپسند را معادل مي دهد، لذا فرمود :... انما يوف الصابرون اجرهم بغير حساب ، ... بي ترديد پاداش بردباران بي حساب و به طور کامل داده خواهد شد( زمر10) و یا فرمود : من جاء الحسنه فله خير منها و من جاء بالسيئه فلا يجزي الذين عملوا السيئات الا ما کانوا يعملون ، هر که نيکي بياورد براي او بهتر از آن خواهد بود و هر که بدي آورد ، آن ها که بدي آورند جز برابر آنچه کرده اند کيفر نبينند (قصص 84 ) .
- با نيکو کاري و عمل حسنه ، عمل بد و ناپسند ناپديد مي شود ، ان الحسنات يذهبن السيئات ، نيکي ها بدي ها را از بين مي برند ( هود 114 ) .
3-3 اقتضاي توليد معرفت ديني روزآمد
برقراری نسبت بین دنیای مدرن ، که دو عنصر فردیت و تکنولوژی آن را معرفی می کنند ؛ و دنیای وحی که در قرآن کریم متجلی است ، با دشواری های خاصی روبرو است . بسیاری مانند سلفیون و اخباریون تفکیک بین دنیای وحی و دنیای عصر تنزیل که قرین و مجاور عصر جاهلیت است ، را نا شدنی و غیر ضروری می دانند . بلکه فهم و درک سنت و قرآن و عمل به آن را ، منوط به اعاده کامل مناسبات آن عصری می دانند ؛ از این رو ، رجوع به وحی را رجوع به گذشته پنداشته اند . البته با کمال تاسف و در نقطه مقابل ، برخی از شهروندان دنیای مدرن نیز ، هر گونه انتزاع حتی انتزاع ارزشی از شرایط زمان و مکان متعلق به عصر مدرن و رجوع به منبع معرفتی وحی را ، رجوع به عصر تنزیل تلقی کرده اند و نسبت به ضرورت و کارآمدی چنین رویکردی تردید دارند . آنان رویکرد مومنانه را ؛ معادل پشت کردن به یافته ها و داشته های بشری و ترجیح بلا مرجح ، بلکه زیانبار گذشته به آینده می دانند .
اختلاف فوق ، که بین برخی از متدینین ( سلفی و اخباری ) و برخی از سکولارها جریان دارد ؛ با شدت بیشتری بین آنان و دینداران روشنفکر نیز مطرح است . لذا مباحث جدی مربوط به نسبت دین و زمان و مشخصا اختلاف بین معرفت های گذشته گرا و آینده گرا از یک سو و آنچه به نام دین در جامعه معرفی می شود و چیزی بجز مذاهب مختلف بر آمده از حوادث تاریخی و بیشتر برخاسته از جهل و تعصبات تمایز طلب مذهبی نه چندان موجه برخی از عالمان دین نیست ، از دیگر سو، دین را در موضع اتهام آغازگری اختلافات فکری و دام ضعف عملکرد اجتماع دینداران گرفتار نموده است . در چنین شرایطی دین به سنن و آداب اجتماعی مرسوم ، مراسم و مناسک کم معنا و بیشتر ظاهری ، خرافات وقدری ادعا های فردی و جمعی ؛ فرو کاسته شده است .از این رو تفکیک بین تجربه حقیقی دینداری و مخاطب وحی قرار گرفتن در عصر اختفای امر الهی ، با دینداری عوامانه و سنتی و البته راز آلود تر ؛ حائز کمال اهمیت است .
در این راه ، به طور حتم داشته عارفان بیش از فقیهان به کار می آید . با این حال با تاکيد بر حفظ اصول کلي و مباني لا يتغير و ماخوذ از محکمات دين ، تفسير عصري و مطابق با شرايط زماني و مکاني از دين ، به چند جهت ضرورت دارد : نخست آزادي دين از قيود و بند هاي اسارت بار تاريخي ، که همان آشتي دين با زندگي عصري است . دوم ، پاسخگويي به نياز ها و حل موضوعات مربوط به انسان قدرتمند عصر جديد است . در اين عرصه موضوعاتي مانند : وسعت اختیارات و توانایی های شهروند جهاني ، حقوق بشر ، دموکراسي و فرهنگ مشترک انساني ؛ مطرح است . اگر دین بر اين باور استوار است که اسلام همچنان مي تواند راهنماي انسان امروز قرار گيرد و جاودانگي خود را به عنوان دين آخرالزمان حفظ کند؛ براي سازگاري و همزيستي آن با زندگي و مردمان کنوني ، راهي جز پناه بردن به رحمانيت مغفول و تضعيف شده؛ وجود ندارد. به طور مشخص نقطه کانوني مباحث جديد در حوزه هاي علوم انساني از جمله ؛ اقتصاد ، فرهنگ ، جامعه شناسي و مديريت و علوم سياسي ، "انسان گرايي" است ، موضوعی که دين نسبت به آن نمی تواند بی تفاوت باشد . در واقع بايد به دنبال دين مردم گرا و انساني باشيم و اين خصوصيت را جزء ملاک ها و معيار هاي کفايت و شايستگي دين براي پذيرش قلمداد کنيم . البته به اعتقاد نگارنده این سطور ، ظرفيت مباني ديني ما با محوریت معجزه باقیه محمدیه قرآن کریم ، نيز نه تنها کشش اين بحث را دارد بلکه بیش از حد اشارات در احکام و ظواهر ، انسان گرا ست ولازم نيست چيزي به آن افزوده شود . اين همه در شرايطي است ، که اسلام با آموزه هايي از خشونت و با کارکردي مملو از نزاع دروني ، صدور تروريسم و مخالفت با توسعه و پيشرفت ، معرفي شده است . البته اسلام با قرائت گذشته گرا ، خليفه مدار و با محوريت مفتي و روحاني است ،که مخالف علم و عقلانيت و خردجمعي ،در ضديت با مظاهر تمدن و دشمني با حقوق بشر و با ترجيح استبداد برآزادي شناخته شده است . در اين بين با کمال تاسف از معنويت اسلام ، سماحت و مداراي آن ، قدرت هدايتگري و شفا بخشي متن مقدس مسلما نان و روز آمد بودن آن نسبت ساير اديان موجود کمترين اثرو سخنی در بين نیست .
4 - زمينه تاريخي طرح اسلام رحماني
اسلام رحماني ، همان هويت واقعی و اصلي اسلام بوده و همزمان با آموزه ها و تعليمات ديني ، پيامبر اسلام آن را پي گيري مي کرده است . از این رو ، آن پیامبر بزرگ تا آنجا به دانایی ، اخلاق ، تواضع ، جوانمردی ، عدالت ، نیکی ورزی ، تکریم انسان ، راستگویی و درستکاری و دوست داشتن دیگران توصیه می نماید و خود عامل بدان هاست ؛ که از جانب خداوند "رحمه للعالمين" معرفي مي شود . و حقايق نقلی و تاريخي نيز ، بعثت آن حضرت را براي اکمال و اتمام مکارم اخلاقي به اثبات مي رسانند . چنانچه خداوند فرمود : فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت غليظ القلب لانفضوا من حولک ، پس تو به رحمت الهي با آنان نرم خو شدي و اگر تند خو و سخت دل بودي قطعا از پيرامون تو پراکنده مي شدند ( آل عمران 159 ) .
با تاسف باید گفت ، در کشور ما پيوند استبداد تاريخي با قرائت خاصي از اسلام ، ميل در گرايش به حکومت فردی را افزايش داد ه است . موضوعي که سيد جمال الدين اسد آبادي را نيز به عنوان مصلح يک قرن پيش ، به حساسيت واداشت . او بيان می دارد : "سيل تجدد به سرعت به سمت شرق جاري است . بنياد حکومت مطلقه ويران شدني است ؛ شما هم تا مي توانيد در خرابي اساس حکومت مطلقه بکوشيد". آخوند خراساني از بزرگان روحانيت و از مراجع صدر مشروطيت است ، که "استراتژي مبارزه براي کاهش ظلم وفساد و همراهي با مردم در این مبارزه " را بر "استراتژي تصرف حکومت توسط روحانيون" ، ترجيح مي دهد . او مي گويد :" من در عين اين که با پاره اي از سخنان و خط مشي هاي سيد ( سید جمال الدین اسد آبادی ) در عالم سياست موافق نيستم ، مي گويم که اين سخن او کاملا درست است و نه فقط امروز درست است و پانزده سال قبل درست بود ، بلکه يک قرن پيش هم درست بود . و ما صد سال قبل بايد اين واقعيت را درک مي کرديم که بنياد حکومت مطلقه ويران شدني است و با درک اين واقعيت ، خودمان علمدار مبارزه با حکومت مطلقه ، که منشاء فساد ها و ظلم هاي بي حد و حصر است ، مي شديم و براي کاهش ظلم و تقليل فساد ، دامنه تصرفات حکومت را محدود مي کرديم و به جاي حکومت مطلقه ، حکومت مقيد به قانون بر پا مي کرديم" . در برابر اين رويکرد عالمانه ، عده اي اصرار بر حکومت مطلقه داشتند تا حريم شريعت حفظ شود ! در حالي که به اعتقاد مرحوم آخوند ، نه قبل از مشروطه و نه پس از آن حريم شريعت حفظ نشد، بلکه تلاش آنان تنها حفظ منافع خودشان است.
اکنون نيز ما در کشور ايران و بسیاری از دیگر کشورهای اسلامی ، با دو نوع از اسلام و مذهب روبرو می باشیم ؛ اسلامي که مستبدين برای منافع خویش مي خواهند و اسلامي که حقيقتا براي منافع مردم وجود دارد . با ا ندوه فراوان باید گفت ، تفاوت و وجه امتياز اساسی "اسلام مستبدين و استبداد طلبان" ، در برابر "اسلام مردم گرا " و اجراي حقوق بشر در کشور ما و دیگر کشورهای مسلمان نشین ( که به اعتقاد برخی از عالمان بزرگ ، تماما يا عمدتا موافق با شريعت نيز مي باشد ) ؛ تنها در تضاد منافع برخي از ذينفعان متفاوت خلاصه مي شود ؛ البته حساب عده اي پيرو و مقلد از حساب رهبران منیت زده و دنیا طلب جداست . آن گونه که از کارکرد های عينيت يافته و تجربيات تاريخي بدست مي آيد ، امروز سود عده اي از متوليان دين و اربابان قدرت و ثروت ، در آشفتگي اوضاع وفلاکت و عقب ماندگي مردم است ؛ چرا که آنان که زنده به اوهام و ترویج خرافاتند ، در اوضاع بسامان و عقلانی جايي و منافعي ندارند. برای توصیف بهتر به شمارش برخي از ويژگي هاي اسلام مستبدين که در چهره فرقه قدرتمند در جمعیت ها و کشور هایی متجلي شده و مانع تحقق اسلام مردمگرا است ؛ می پردازیم که عبارتند از :
تقویت هویت طلبی مذهبی برای ممتاز ساختن هر چه بیشتر یک فرقه از سایر فرق اسلامی و سپس تحمیل آموزه های حکومتی به آن و دستاویز قدرت قرار دادن آن ؛
اعتقاد به اصالت حکومت در آموزه های وحی و سیره انبیاء و اولیاء الله ؛
اعتقاد به معین بودن شکل و نوع حکومت و کیستی حاکم برا ی متدینین ؛
مطلقه خواستن و مقدس نمودن حکومت و مندوب خواندن حاکم از سوی خداوند و ناحیه مقدسه و نیز فربه سازی نقش آن ، در برابر نقش مردم ؛
اعتقاد عمیق به فربه سازی روحانیت و مفتی وابسته ، برای ایجاد واسطه در روابط آزاد انسان با خدا و نیز به عنوان تنها سامانه حزبی برای سامان بخشی به مردم ؛ لذا بر بي شکلي مردم و نفي شکل یافتگی جمعیت در احزاب و گروه هاي اجتماعي تاکيد می شود ؛
استفاده فراوان از شبیه سازی رخدادهای این زمانی با حوادث تاریخی ، برای اثبات حقانیت خود در نزد عوام و نفی و طرد قرائت ها ی متفاوت ومنکوب ساختن نقد اندیشمندان ؛
تاکید افراطی بر اعتقاد به ناجی موعود و آخرالزمانی جلوه دادن شرایط جهان ؛
گرایش به خاص گرایی فرهنگی و تعصب عمیق به معتقدات خویش به عنوان فرقه ناجیه و منحرف قلمداد کردن دیگران ؛
ترجیح استبداد و حکومت هدایت گر ، بر دموکراسی و حقوق بشر ، نفي اختيار مردم براي انتخابات آزاد، دریافت اطلاعات آزاد و...؛
تعمیق و تغلیظ رابطه مرید و مرادی ، ترویج تملق و مداحی و تبلیغ وجوب و ضرورت محوریت فرد در حکومت ؛
اختصاص انحصاری حکومت به شانی از شئون فقها و حدود اختیارات فقیه حاکم را همانند و همسطح اختیارات رسول الله بر مومنین پنداشتن و در نقطه مقابل غصبی دانستن و غیر شرعی قلمداد کردن حکومت غیر فقیه ؛
منبع مشروعیت الهی فرض می شود و حاکم منصوب و متصل دانسته می شود . از این رو انتخابات و سایر الزامات حیات مدنی مانند تکثر ، مدارا و فعالیت آزاد احزاب و اطلاع رسانی ؛ از اساس مردود تلقی می شوند . هر چند ممکن است برای فریب دشمن یا حفظ ظاهر دموکراتیک به این امور نیز توجه نشان دهند . از این رو نوعی از نفاق و چند پارگی شخصیت در بین مسوولین و سپس شهروندان پدید می آید ؛
فقدان پذیرش نظارت مردم بر حاکم و عدم التزام به پاسخگویی او به مردم ؛
نابردباری با مردم و بد اخلاقي و خشونت در برابر منتقد و معترض و سلب عملی حق اعتراض شهروندان با کافر ، طاغی ویا عاصی معرفی کردن منتقد و معترض ؛
ترویج توهم توطئه و بزرگ نمايي دشمن خارجي و گاهی ايجاد دشمني و جلو گيري از هر گونه روابط سازنده و تعامل با ديگر کشورها ؛
ارائه قرائت رسمی واحد از دین ، شریعت و مذهب و صحيح پنداشتن و مطلق نمودن برداشت هاي خود ؛
..................
5 - مخالفين قرائت رحمانی از اسلام
به رغم وجود هم پوشانی مفاهیم اسلام و رحمت ، شاهد سبقت بیش از پیش و روز افزون خشونت ، تصلب و تحجر در دنیای اسلام می باشیم . با توجه به این واقعیت عملی ، به بررسی علل مخالفت با اسلام رحمانی می پردازیم . پدیده ای که می توان آن را از بعد از پیامبر ( ص ) ، آشکارا و در عینیات روابط اجتماعی و سیاسی صدر اسلام نیز رصد کرد . علل و عوامل ایجابی یا مقوم استبداد در حوزه اسلامی را ، می توان به شرح ذیل شماره نمود :
1-5 پدیده استبداد ، استبداد و مستبدین با اسلام رحمانی سنخیت و سازش ندارند . چرا که آنان حیات خود را مرهون دستگاه ایدئولوژیک خشن می دانند ؛
2-5 روحیه گذشته گرایی ، عمده گروه های طرفدارگذشته گرایی شامل : باور مندان به اسلام تاریخی از مذاهب مختلف و سلفیون و اخباریون می باشند . آنان به جای بازگشت به دنیای وحی و پیام پیامبر داعیه بازگشت به عصر پیامبر را دارند و فاصله هر چه بیشتر با دنیای مدرن و مظاهر آن را فضیلت دانسته و دستاوردهای آن را مذموم می شمارند ؛
3-5 رقبا ، برخی از رقبای لائیک و ایدئولوژیک و حتی دول استعماری ؛ آنان که دموکراسی را به عنوان ارزش فرهنگی و سیاسی خویش تبلیغ می کنند . اینان نیز در بسیاری از موارد با استقرار سیستم های فکری انسان گرا و دموکراتیک و پیدایش بنیان های قدرتمند در حوزه اسلامی مخالفند. چرا که منافع بیشترینه آنان ، درجهل مردمان و شعله ور بودن مخاصمات مذهبی درون منطقه ای رقیب ؛ تامین می شود . تفاوت ماهوی در رویکرد دیرینه آنان بوجود نیامده است ، آنان تا دیروز با ساز و کار اقتصاد استعماری و امروز نیز با پیش دستی در اقتصاد عصر اطلاعات ، همان رویه ها را تعقیب می کنند .
به هر حال با توجه به محوریت اخلاق ، عقلانیت و انسان گرایی ، معرفت دینی مبتنی بر اسلام رحمانی در منطق سیاسی خویش ، رجوع به خرد جمعی و مشروعیت گردش آرام قدرت را توسط مردمان هر جامعه می پذیرد، همان گونه که در منطق اجتماعی خود مدنیت و مشارکت مردم در قدرت را می پذیرد . اسلام رحمانی ، متاع اقتدار دینداران و متولیان دین را از دین ، جستجو نمی کند ؛ بلکه اقتدار فرد و جامعه را ، از راه درون طی می کند .اسلام رحمانی به هیچ روی برای حکومت راه آسمان را نمی پیماید و از زر و زور و تزویر ؛ برای توجیه قدرت استفاده نمی کند . اسلام رحمانی برای اثر گذاری سیاسی مومنین ، احیای امر به معروف و نهی از منکر و پایبندی به معتقدات و ارزش های خود ؛ هنجارهای انسانی را ترویج می نماید. ولی هرگز راه ضد ارزش ها و توسل به ناهنجارهای اخلاقی را برای کسب یا نگهداری قدرت بر نمی تابد .
6 - نباید ها و مطرودهای اسلام رحمانی
همان گونه که در اسلام رحماني اصول و مشخصه هايي مانند؛ اصالت حق و اصالت انسان وجود دارد که آن را از ديگر اسلام ها متمايز مي سازد ؛ آموزه هایی در برخی از قرائت های از دین وجود دارد که نه تنها نمی تواند به اسلام رحمانی راه داشته باشد ، بلکه در تضاد آشکار با آن قرار می گیرد . برای نمونه ، درزمينه اصول بنيادين بايد گفت ؛ در اين قرائت از اسلام ، مواردي مانند اصالت جهل ، اصالت حکومت ، اصالت خشونت و اصالت تقدم طبقه خاص وجود ندارد ؛ که در ادامه به توضیح اجمالی آن ها می پردازیم :
1-6 - اصالت جهل
معجزه اسلام در بدو ورود و ظهور ، جهل زدايي بوده است . و معجزه پيامبرش کتاب است ، و خدايي که به بشر معرفي مي کند ، او را به علم و دانايي هر چه بيشتر ترغيب مي نمايد . در قرآن کريم ، مکرر اهالي علم را تکريم نموده و جهل و نا داني را به شیطان و شئامت منسوب مي کند ؛ به عنوان نمونه می توان به توبيخ ها و طردهايي که درآيات زير است ، توجه نمود :
افحکم الجاهليه يبغون و من احسن من الله حکما لقوم يوقنون ، آيا آن ها خواهان حکم ( امر حکومت ، داوری ، و شرایط ) جاهليت اند ، براي قومي که يقين دارند ، حکم چه کسي از حکم خدا ، بهتر است ( مائده - 50 )
خذ العفو و امر بالمعروف و اعرض عن الجاهلين ، عفو را پيشه کن و به نيکي فرمان بده و از نادانان رخ بر تاب ( اعراف 199 ) .
حرکت بدون علم و بصيرت ، آدمي را از کوي کرامت دور مي دارد و به سوي انحطاط و تباهي سوق مي دهد . چنانچه از امام علي ( ع ) نقل مي شود که فرمود : لو ان العباد حين جهلوا وقفوا لم يکفروا و لم يضلوا ، اگر بندگان خدا در هنگام ناداني ، از ادامه راه باز مي ايستادند ، نه کافر مي شدند و نه گمراه و يا بيان مي دارد : الجاهل ميت و ان کان حيا ، نادان مرده است اگر چه به ظاهر زنده باشد .
شاخصه ها و نتايج حاکميت جهل ، یا اجتماع دین و جهل عبارتند از :
فاصله پيدا کردن از تمام فضيلت هاي اخلاقي و هنجارهاي عرفي ؛
ميدان داري صغار امت و بيخردان ؛
گوشه نشيني و انزواي متخصصان وعالمان واقعي ؛
سيطره افراط و تفريط بر انديشه ها و رفتارها ؛
پيشي گرفتن منافع زود گذر دنيوي بسياري ازعلما بجاي بيان حقايق ؛
پيدايش فساد در امرا و مطلق شدن اوامرو نواهي آنان ؛
ناتوان وپيرو خواستن مردم توسط زعماء ؛
بروز خشونت ، ناپايداري و توسعه نايافتگي در جامعه ؛
پيدايش پديده ايستايي و گذشته گرايي ؛
و ... .
2-6 - اصالت قهرو غضب و خشونت
سبعیت و غضب انسان ، نماد ویرانگری او در کره خاکی است . جمع دین و قوه غضب ، به نهادینه شدن و گسترش سبوعیت و خشونت بشر می انجامد . لذا فرهنگ و دين آنگاه که ابزار قدرت قرار مي گيرند ، کارکردي شيطاني دارند . همچنین اگر دين و يا قدرت در خدمت انسان و راه حق نباشند ؛ شيطاني خواهند بود . بنا به تجربيا ت فراوان بشري ، دين در خدمت قهر و غضب ، براي بشريت فاجعه آفريني مي کند . نمود بارز چنين وضعيتي را مي توان در بروز رخداد هاي غير قابل قبول ذيل ، که از نظرمعيارهاي انساني و ديني کاملا مردود است ؛ مشاهده نمود :
جنگ هاي بي پايان مذهبي ؛
تکفير و تفسيق غير خودي ها ؛
تفتيش عقايد ؛
گسترش زندان و اعدام و کشتار ؛
سلب آزادي هاي طبيعي و مشروع انساني ؛
حاکميت سانسور و انحصار فرهنگي و اطلاع رساني .
نکته انتهایی آن که ، ناديده گرفتن استعدادهاي انساني جامعه و جلوگيري از گردش نخبگان، از نتايج گريز ناپذير تلفيق دين با قواي قهريه بشري است .
اين همه ، در حالي است که قرآن به صلح و دوستي فرا مي خواند و بيان مي دارد : فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينکم ، از الله پروا کنيد و با يکديگر سازش داشته باشيد ( انفال 1 ) و الصلح خير، صلح و سازش نيکو و پسنديده است ( نساء 128 ) . و يا هدف پيامبران را اصلاح امور معرفي مي فرمايد ؛ از جمله شعيب پيامبر ( ع ) به مخاطبين خود گفت : ان اريد الا الاصلاح ما استطعت ، تا آنجا که بتوانم جز اصلاح ، اراده نمي کنم ( هود 88 ) و بالا تر از آن هدف پايش و آزمون انسان ها را معلوم شدن دوري و نزديکي آن ها به صلاح و فساد معرفي مي نماید : و الله يعلم المفسد من المصلح( بقره 220 ).
آنچه در مورد نصر بالرعب و توسل به زور براي گسترش اسلام توسط پيامبراکرم ( ص ) در برخی از متون نقل شده ؛ نوعي تحريف و توهين آشکار به پيامبرواخلاق نيکوي اوست . کسي که خود مي گويد : اني بعثت لاتمم مکارم الاخلاق ، من براي کمال بخشي به اخلاق مبعوث شدم، چگونه مي تواند پايه هاي حکومت و دنياي خود را بر ترس و ارعاب ديگران که ستم آشکار است ، قرار دهد ؟ همچنين نصر بالرعب ، موضوعي است که با واقعيت هاي تاريخي و نيز آزادي هاي مصرح در متن اسلام کاملا مغايرت دارد . حديثي که از پيامبر در اين خصوص نقل مي شود ، و آن مربوط به وقايع خاص و محدودي است که اولا ، اين کلمه کلا چهار بار در قرآن کريم تکرار شده ، يک مورد مربوط به قوم يهود بني نضير در اطراف مدينه مي باشد اين قوم پس از نقض پيمان همزيستي با مردم مدينه ، با ابوسفيان وارد پيمان بر عليه مدينه و پيامبر مي شود و قصد جان پيامبر را مي کنند ؛ که در نبرد با مسلمانان ، خداوند در دل آنان وحشتي مي افکند و آنان با دستان خودشان به تخريب امکانات قلعه و اموال خودشان اقدام مي کنند ؛ اين واقعيت را قرآن کريم در سوره حشر به طور مفصل به تصوير کشيده است ؛ و قذف في قلوبهم الرعب يخربون بيوتهم بايديهم ، خداوند در اينان وحشت و ترسي ايجاد کرد که خانه هايشان را به دست خودشان خراب کردند ( حشر 2 ) . در این گونه از موارد "رعب" ناشي از بی پایگی کفر يا شرک و ستيز با حق است که رخ می نماید و ربطی به روش حکمرانی و یا ناشی از ابهت قدرت مادی نیست ؛ چنانچه بيان داشت : سالقي في قلوب الذين کفروا الرعب بما اشرکوا بالله ( آل عمران 151 ) . نوع رعب الهي موضوع اين آيات ، امري دروني و نتيجه ترديد و تشکيک در حق مي باشد ، و آن با حاکميت عملي و فيزيکي ارعاب و وادار نمودن خلق الله به تمکين توسط حکومت ها کاملا متفاوت است . آيات فوق و نظائر آن ها ، به بي بنيادي اعتقادي مشرکين مربوط مي شود و يا حداکثر مي توان آن ها را مربوط به معجزه اي قلمداد کرد . از اين رو مضمون روايت نصرت به رعب پيامبر ، در صورت صحت نياز به تفسر و تاويل صحيح دارد . ولي به هر حال ، نمي تواند شموليت بيش از آن داشته باشد، همان گونه که نمي توان آن رخداد مبارک را به عنوان روش و مشي مومنان و يا روش حکومت صالح قرار داد ؛ چرا که ساير آيات و استنادات معتبر با آن مخالفت جدي دارند .
3-6 - اصالت قدرت و حکومت
وقتي به دست آوردن يا حفظ قدرت اصل قرار مي گيرد ، نه تنها ارزش هاي بنيادين ؛ معنا و مفهوم خود را از دست مي دهند بلکه ، بسياري از مخاطبين آن ارزش هاي والا از دست مي روند . نتيجه اصالت قدرت ، پديد آمدن شرايطي است که مي توان آن را اوج دنيا خواهي و تلذذ اهالي آن ، قلمداد نمود . براي تبيين بهتر مساله ، به موارد ذيل مي توان توجه نمود :
نخست آن که ؛ کارکرد دين هدايت اختياري و درونی مردمان از راه آگاهي بخشي و افزايش معرفت ، به سوي خدا و گسترش ارتباط با اوست . مساله اي که در معنا بخشي به هستي و زندگي و فعاليت هاي انسان نقش موثري دارد . از اين رو ، مقدم بر هر کارکرد ديگر ، فلسفه اصلي دين را سه عنصر بنیادین "فرديت"، "دیگر خواهی " و "خداپرستی " می سازند . چرا که در وهله اول و مقدم برهر مساله ديگر، مبدا و معاد انسان و راه او را مي نماياند . در وهله بعد ، نحوه ارتباط با خدا ، چگونگي ايمان ، چيستي انگيزه ها و نيت ها ، عمل و پاسخگويي وسرانجام پاداش يا مجازات هر کس به خود او مربوط است . لذا تربيت اخلاقي و اصلاح نحوه معاشرت با ديگران و با هستي تحت تاثير عميق رابطه انسان با خدا قرار گرفته و به تناسب ايماني که ايجاد مي کند ، نوعي از آرامش بخشي فردی و جمعی را نيز به ارمغان مي آورد .
دوم آن که ، با پذيرش فرض فوق ، برقراري حکومت ديني ؛ هدف انبياء عظام الهي نيست ، هر چند اصلاح جامعه از طريق اصلاح آدم ها مي تواند مفروض و مورد پذيرش باشد . و به تعبير شهید مطهري استقرار قسط و عدل اجتماعي ، ارزش ثانوي دارد و مقدمه اي البته مفيد ، براي هدف اصلي که توحيد نظري و عملي است ؛ مورد اهتمام مي باشد .
از اين رو، اولا ، پيامبران فقط دعوت به توحيد مي کنند ونسبت به آينده انسان انذار و ابشار مي دهند انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا ( احزاب 45 ) و حقايق را مي نمايانند. چنانچه فرمود : يا ايها الناس قد جائکم برهان من ربکم و انزلنا اليکم نورا مبينا ( نساء 174 ) . آنان به صراحت قرآن کريم و به گواهي تجربيات بشري ، در اين راه مزدي از مردم دريافت نمي کنند و ما اسئلکم عليه من اجر ان اجري الا علي رب العالمين ( شعرا 109 و 127 و 145 و 164 و 180 ) ؛ اگر آنان پيرو اصالت قدرت و تشکيل حکومت بودند ، در آن صورت بالاترين پاداش ها را از آن خود کرده بودند ثانيا ، بکار گيري قدرت براي هدايت مردم ، با اختياري بودن پذیرش اصل دین و عاملیت آزاد انسان در عمل به اوامر و نواهی آن ؛ ناسازگار است ؛ خداوند نيز به صراحت چنين رويکردي را براي هدايت خلق مردود مي شمارد . از طرفی بیان می دارد ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن ( نحل 125 ) و از طرف دیگر در تکمیل این رویکرد بیان می دارد : لا اکراه في الدين قد تبين الرشد و من الغي ، در دين اکراهي نيست. چرا که راه از بيراهه آشکار است ( 256 بقره ) ثالثا ، اصالت بخشيدن به قدرت ، غلبه به وسیله رعب و ستم را توجيه مي نمايد و به ابزار نا مقبول و نامشروع ، مشروعيت مي بخشد و استبداد را نيز ( که همان تحقیر روشمند انسان است ) مجاز مي شمرد ، در اين صورت با تناقض هايي روبرو مي شويم که دامان دين حنيف از آن مبرا است . چنانچه در مورد اعمال فرعونیت روشمند می فرماید : ان فرعون علي في الارض و جعل اهلها شيعا ... فرعون در زمين سر بر افراشت و مردم آن را چند فرقه اي کرد... ( قصص 4 ) رابعا ، در عصر اختفای امر الهی ، با تفاوت و تنوع بسيار قرائت هاي ديني و مذهبي و عدم توافق دينداران از مذاهب و نحله هاي مختلف فکري در حوزه يک دين واحد روبرو می باشیم . موضوعی که در عمل سبب ساز بروز اختلافات عملي و جنگ هاي بي پايان بین مذهبي شده و مانع بزرگی برای ایجاد حکومت بشمار می رود . خامسا ، دين براي مردم و در خدمت کمال آنان است نه براي فدا شدن آن ها براي دين ، همچنين است براي انبياء و اولياء و اوصياي نبي ( ع ) ، که هر يک نعمتي بزرگ براي مردم هستند . هر چند مردم با استفاده از تعاليم و هدايت هاي آنان به سعادت مي رسند ؛ اما به هيچ روي آنان اربابان دنيوي ويا به مثابه فرمان فرمايان حکومتي مردمان نبوده اند . لذا آنان به دنبال متاع قليل دنيوي حکومت نبوده و نيستند ؛ در این خصوص ، نحوه مواجهه حضرت امیر ( ع ) با حکومت به شدت درس آموز است . سادسا ، شکل و محتواي حکومت، نوع و محدوده اختيارات حاکميت و کيستي حاکم و ... از مسائلي است که شرايط اجتماعي ، اقتصادي و سياسي هرکشور ، براي هر دوره تاريخي ، معين مي نمايد و اصولا ، اگر دین نوع و تعيني خاص از حکومت را ارائه می داد ، موضوع با جاودانگي پيام دين الهي و البته با مقتضيات عقلي نا سازگاري داشت .
در صورت پذيرش موارد فوق و از آنجا که معلوم گرديد که حکومت قداست ويژه اي ندارد ، صيانت از آن هم واجب نفسي نيست . اتفاقا، تحميل يک قرائت خاص از ميان انواع قرائت ها ، به عنوان قرائت حکومتي از دين و ترويج آن ، نه تنها شرعا هيچ مجوزي ندارد ؛ بلکه مي تواند به ايجاد فرقه اي جديد ، با انواع انحرا فات قابل پیش بینی و تا حدودی تجربه شده ؛ منجر گردد . براي نمونه تفسيري که از "اولی الامر" موضوع آیه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولی الامر منکم ... ، ( نساء 59 )؛ در زمان زمامداری و شرایط اصالت حکومت ترويج مي شود ، در تعارض با دیگر زمان ها و در تعارض با بسیاری از نصوص قرار می گیرد . طی این سلسله تاویل هاست که تعميم ولايت الله و رسول الله به ائمه اطهار وپس از آن به فقها و اخذ جواز حکومت از آن با استناد به احاديثي که چند و چون بسيارفراوان در مورد اعتبار آن ها ادامه دارد و با مباني عقلي نيز برخورد هايي دارند ؛ ممکن می گردد . این ها از نمونه مسائلی است که دین را از مدار و راه اصلی خود منحرف کرده و کارکردهای فرقه ای را تقویت می کند .
4-6 - اصالت و تقدم خواص برتقدم انسانيت و مردمگرايي دين
دين پيامبر( ص ) از طبقه ممتاز اجتماعي نبوده و تعليمات او يکسره بر نفي امتيازات واهي طبقاتي و آزادي برده ها و نفي تفاخرو تکاثر و بر استقرار عدالت و برابري و آزادي مردمان استوار بوده است ؛ همچنین دعوت آن عام مي باشد و همه مردم ( ناس ) را مخاطب خود مي داند . با تاسف بسیار در عصر ما بلکه مدت ها قبل از آن ، در اسلام و پیش از آن البته ، در بسياري از اديان ، برخی از متوليان دين مشخصا "عده ای از طبقه مقدس شده روحانيون" ، خود را رابط بين خدا و بنده معرفی می کنند . در حالي که حسب آموزه های دین حنیف ، تقدم با ارتباط مستقیم با حضرت حق است و چنین اقثضایی را ماهیت از اویی انسان و ضرورت رشد و کمال او ایجاب می کند. لذا دین به شدت انسان گرا و مردم گرا است ، اما گویا خواص هم باید خود را تعریف کنند .
شواهد بسياري از آيات قرآن کريم وجود دارد که دينداران را نسبت به نقشي که برخی از احبار و رهبان ، براي خود قائل مي شوند هشدار داده است و چهره واقعي و منفي آن ها را نمايانده است . چنانچه مشفقانه بيان فرمود : يا ايها الذين امنوا ان کثيرا من الاحبارو الرهبان لياکلون اموال الناس بالباطل و يصدون عن سبيل الله و الذين يکنزون الذهب و الفضه و لا ينفقونها في سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم ، اي کساني که ايمان آورده ايد ، بسياري از عالمان دين ، احبار و رهبان ، البته اموال مردم را به ناحق مي خورند ، آن ها از راه خدا باز مي دارند و کساني را که زر و سيم مي اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمي کنند به عذابي درد ناک نويدشان ده ( توبه 34 ). همزمان با هشدار ، به توبيخ تقليد کورکورانه مردمان از آنان پرداخت : اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله ، عده اي از اهل کتاب ( به ناروا ) علما و راهبان خود را ارباب خود گرفتند (توبه 31 ) .
البته حساب کسانی که تفقه اختصاصی و حرفه ای در دین دارند ، بر اساس موازین تقوایی به تبلیغ می پردازند و معیشت خود را بار بر دین و مردم نمی کنند ؛ با دیگران از آنان ، نه تنها کاملا متفاوت است بلکه مورد تکریم و تحسین حق قرار دارند . چنانچه از یک سو فرمود : فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین ( توبه 122) و از دیگر سو مردم را تکلیف کرد ، تا آنچه را از احکام شریعت ، خود نتوانسته اند بدست آورند ، از عالمی که می داند سوال کنند و اسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون ( انبیاء 7 ) .
7 - باید ها و ویژگی های اسلام رحمانی
مهمترین ويژگي هاي بنيادين اسلام رحماني ، یعنی آنچه آن را از غیر خود متمایز می کند ؛ را مي توان به شرح ذيل خلاصه نمود :
1-7 - اصالت حقيقت
حقيقت گوهر گم شده ای است که انسان در مسیر کمال ، بخشی از آن را می یابد . اصالت براي حقيقت قائل شدن ، به معناي تسليم شدن در برابر حق است ؛ به دور از ريا و نفاق . و آن دوري از باطل در حوزه انديشه و دوری از راه ناصواب در حوزه عمل است . نفس گرايش به حقيقت در همه امور فردی و جمعی ، سازنده و آرامش بخش و زیبایی آفرین است . گرایش به حقیقت با ادعا و دعا میسر نیست ، بلکه مراتبی دارد ؛ که ما به ذکر چهار مرحله مهم حقيقت گرايي اشاره داریم :
تلاش براي شناخت و کشف حقيقت ؛
بردباري در پيروي از حقيقت ؛
و همراهي و حمايت اهل حقيقت ؛
ترویج و توصیه حقیقت .
"حق" در مفهوم عام خود و به تعبير راغب ، مطابقت با واقع و وقوع شي در محل خويش است . اما در شواهد قرآني ، بنا به نقل از تفسير شعاعي از قرآن ، حق از اسماء الهي است وحاقه از مشتقات آن به معناي قيامت است و توصيه يکديگر به حق ( آن طور که در ... و تواصوا بالحق و ... در سوره عصر مورد نظر است ) به معناي دعوت به توحيد ، پيامبران الهي ، دين خدا ، حريت و آزادي انسان و عمل صالح مي باشد ؛ موضوعي که قوام بخش حق در جامعه بوده و سبب مي شود تا انسان با حق سنخيت پيدا کند .
استقرار حق با تعمق در خيرات و اقامه معروف ها و عمل بدان ها حاصل مي شود . پيش درآمد استقرار حق در جامعه ، ايمان و عمل صالح ، تحمل ديگران ، آزادي انديشه و گفتگو و جريان آزاد اطلاعات است ؛ فضايي که از استبداد، انحصار فرهنگي و سانسور و انواع آزار و رنج انسان خبري نباشد .
پيامبران نيز موظف شدند تا مبلغ حق و حقيقت باشند و بدور از سيطره و قدرت تحميل ، آن را ارائه نمايند تا مردم نيز با اختيار و انتخاب خويش آن را پي گیر باشند . چنانچه بيان داشت : و قل الحق من ربکم فمن شاء فليومن و من شاء فليکفر و بگو حق نزد پروردگار شماست پس هر که خواهد ايمان بياورد و هر که خواهد کافر شود ( کهف 29 ) ، ضمنا اطمينان مي دهد که کلام الهي وحي ، حق است تا مردم از آن پيروي نمايند؛ الحق من ربک فلا تکن من الممترين ، حق از جانب پروردگار توست پس از ترديد کنندگان مباش ( ال عمران 60 ) .
نه تنها مومن به دنبال حق است و حقيقت گمشده اوست ؛ بلکه نوع انسان به سبب فطرت الهي حق جو است ؛ يا ايها الا نسان انک کادح الي ربک کدحا فملاقيه ، اي انسان تو رونده به سوي پروردگارت هستي ، و موقع ملاقات فرا مي رسد ( انشقاق 6 ) . از اين رو ، خداوند نيز با هدايت تکويني و تشريعي ، انسان را ياري نموده است ؛ چنانچه حضرت موسي ( ع ) در معرفي خداي خود بيان داشت : ربنا الذي اعطي کل شي خلقه ثم هدي ، پروردگار ما کسي است که هر چيز را متناسب آفرينش داده و آنگاه اسباب هدايت او را فراهم آورده است ( طه 50 ) . اما راه هاي وصول انسان به حق و حقیقت متفاوت و نيز متعدد است ، ممکن است هر کس از راهی برود ، ولی با راه دیگری از جمله با راه مدعی دیگر یکی نباشد و هر دو نیز ماجور باشند . راه اصلی انسان به حقیقت را می توان تعقل و تفکر دانست . هر چند ممکن است راه شهود یا هر راه دیگری نیز برای خواص گشوده باشد ؛ ولی برای متوسطین تفکر و تعقل ، راه اصلی قلمداد می شود که ما به کلیاتی از آن اشاره داریم .
تدبر و تعقل براي انطباق ادراکات با واقع ، توام با تعهد دروني به همراهي با حق وحقيقت و در نهايت تمکين به براهين و استدلال ، همان گونه که فرمود : قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقين ، بگو اگر راست مي گويند استدلال خود را ارائه کنند ( نمل 64 ) و يا در يک قياس دعوت به بينش و به کار گيري بينايي را داشته و بيان مي دارد : قل هل يستوي الاعمي و البصير ، بگو آيا بينا و نابينا برابرند ( رعد 16 ) . به همين مناسبت توصيه به باز بودن مجاري اطلاعاتي انسان مي کند و مي فرمايد : فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه ، پس بشارت باد کساني را که شنواي اقوال مختلف براي اتباع احسن هستند ( زمر 17 و 18 ) .
در تقویت این رویکرد ، استفاده از خرد ديگران در يافتن حق ، مورد تاکید است . چنانجه مشورت خواهي و راهنمايي شدن در امور فردي توصيه شده است ؛ و شاورهم في الامر ، و با آنان در کارها مشورت کن (آل عمران 159 ) و در مسائل جمعي نيز مراجعه به خرد جمعي و مشارکت همگان مورد تاکيد واقع شده است ، چنانچه فرمود : و الذين استجابوا لربهم و اقاموا الصلوه و امرهم شوري بينهم ... ، و کساني که امر پروردگارشان را اجابت کردند و نماز بر پا داشتند و کارشان در بين خودشان به مشورت است ... (شوري 38 ) .
حقیقت طلبی و حقیقت گرایی مومن ، راهنمای عمل او در زندگی است . اگر ایمان به غیب دارد و خدا را و معاد را می پذیرد ، اگر زندگی را هدفمند و با ارزش می خواهد و از لغو ، لهو و لعب می گریزد ، اگر در پذیرش دین خود و حتی مسایل فرعی آن معیار دارد و هر گونه داده اعتقادي را با قرآن با اخلاق انسانی و با عقل محک می زند ، اگر برای یافتن حق ، افراد را محور قرار نمی دهد بلکه همان گونه که از امام علي ( ع ) نقل شده که فرمودند : حق و باطل ، با قدر و شان افراد شناخته نمي شوند حق را بشناس تا با محوريت آن پيروان حق را بشناسي و باطل را درياب که با آن بتواني پيروان آن را بشناسي ؛ این گونه رفتار یعنی حب حقیقت و حقیقت گرایی .
2-7 - اصالت انسان
انسان گرايي به استناد اصالت اخلاقی آن و به استناد برخی از آموزه های موجود در ادیان الهی ، قبل از زمان پیدایش و سیر مکتب اومانیسم ، وجود داشته است . هر چند تدوین آن و ارائه نوعی خاصی از آن ، متناسب با نیازهای روزآمد انسانی ؛ ارجمندی ویژه ای دارد . انسان گرایی در صورتی که به اخلاق پیشادینی و شریعت عقل ارجاع داده شود ، موضوعی البته اثبات شده است . در آموزه هاي الهی نیز انسان گرایی ، از معرفت مستند اين زماني دين قابل استخراج و استنباط است . موضوعي که به خوبي اين قابليت را دارد که بين اسلام و مدرنيته پيوند بزند و در تربيت شهروندان اين عصري نیز موفق باشد . در این مسیر و برای نیل به درک بهتر از انسان گرایی اسلام ، به استنادات اجمالی ذیل می توان توجه نمود :
اسلام انسان را داراي سرشت و روح الهي مي داند، چنانچه فرمود : فاقم وجهک للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ... ، پس حق گرايانه به سوي اين آيين روي آور ، ( با همان ) فطرتي که خدا مردم را به آن سرشته است تغييري در آفرينش خدا نيست ( روم 30 ) ؛
او خليفه خدا معرفي مي شود ... اني جاعل في الارض خليفه ، ما تو را خليفه و جانشين خود در زمين قرار داديم ( 30 بقره )؛
خداوند امکان هدايت و راه يابي انسان را فراهم مي سازد انا هديناه السبيل ... ، به همين سبب خداگونگي و اتصاف به اوصاف الهي از اهداف ارتقاء دهنده و کمال بخش انسان و مايه مباهات او است ؛
او به نوع انسان کرامت بخشید ؛ چنانچه بیان داشت : لقد کرمنا بني ادم ، ما انسان را کرامت داديم (اسرا 70 ) . هر چند اصالت ياد شده را نه تنها در آيات فوق ، که درهر يک از آيات کتاب هدايت و سراسر نور قرآن ؛ مي توان يافت .
نتيجه آن که ، موارد تصريح شده در خصوص انسان گرایی را مي توان شامل امور ذيل دانست :
محترم بودن حق حيات ، آبرو و حيثيت نوع انسان ؛
رعايت کرامت ، اختيار و آزادي نوع انسان ؛
مدارا نسبت به عقايد گوناگون بشري ؛
حجت بودن عقل انسان برای شناخت ، برای راهیابی به حق و در تعامل با دیگر انسان ها و دیگر اشیاء و امور ؛
دعوت به خرد جمعي براي اداره امور ؛
حداکثري دانستن منطقه الفراغ به عنوان حوزه اجتهاد عقل و خرد جمعی ؛
دعوت برای اهتمام به عدالت ، پيشرفت و توسعه انسانی ؛
تلاش براي حصول کمالات و تقويت مکارم و ضوابط اخلاق در حوزه های اجتماعی و فردی . برای نمونه دعوت به اموری مانند : جوانمردي ، رعايت حقوق ديگران ، خير انديشي و خير رساني به ديگران ، دفاع از مظلوم و دوری از انواع گناه و رذایل و آلودگی های فردی ، انجام وظایف وضع شده الهی برای فرد ، جلب فضائل و پایبندی به آن ها و ... ؛
برداشته شدن تکاليف خارج از توان و نيز دشوار از انسان ؛
فراهم بودن امکان رجوع مکرر به راه حق ؛
حرمت داشتن آگاهي انسان ؛
حرمت داشتن کار و تلاش او ؛
توجه به ارضاي نياز هاي مادي ومعنوي انسان ؛
....... .
8 - صلاحیت ها و موضوع شناسی اسلام رحمانی
از آنجا که ماموریت اسلام با هدف انسان و کمال بخشی به او هماهنگی دارد و از آنجا که ایمان مسلمان واقعی ، ایمان به خدا و معاد، را همواره در هر موقعیت با خود همراه دارد و نمی تواند از خویش جدا سازد و از آنجا که اسلام ، محبت و خدمت به دیگران را سرلوحه رفتار اجتماعی مومن قرار می دهد و نیز از آنجا که عمل صالح و سبقت در خیرات شان مومن است ؛ ناگزیر می بایست تعالیم و آموزه های دین حنیف ؛ راهبرد هایی همزمان در حوزه های فردی و اجتماعی داشته باشد . هر چند اولویت با حوزه فردی و انسان سازی است ، مخا طب واقعی فرد است و در نهایت مسوولیت پاسخگویی با فرد است . حتی به سبب آن که محمل مسوولیت های اجتماعی فرد است در این خصوص نیز از فرد سوال می شود ، دستورات دین در حوزه های اجتماعی ، گاهی سیاسی می شود و ضرورت دخالت فرد را در حوزه سیاست معین می دارد . لذا ورود مسلمان به عرصه فعالیت های اجتماعی و سیاسی نه تنها بلا مانع ،که گاهی وجوب پیدا می کند . برای نمونه وقتی عدم همراهی با ستم مطرح می شود و یا پای مبارزه با ظلم و استبداد به میان می آید ؛ یا انجام کار نیک و حتی سبقت در آن مطرح است و یا زمانی که دفاع مشروع ضرورت می یابد و یا گاهی که به درستکاری و انصاف در معاملات ، کسب درآمد حلال ، ادای شهادت بحق ، باقی بودن بر سر پیمان ها و وفای بعهد و ... توصیه می نماید ؛ همه و همه مجوزهایی برای ورود مسلمان به عرصه اجتماعی و سیاسی است . بویژه زمانی که در مراجعه به محتوای متون کتاب و سنت تاکیدات بسیاری را در عرصه عمومی برای شخص مومن می یابیم . بنا بر این مسلمانان نمی توانند خود را بدون وجود هیچ دلیلی از موهبت سیاست ورزی که در بیشتر مواقع ، عرصه انتخاب های بزرگ آدمی و همنوعان است و تعین سرنوشت مطرح است ؛ محروم نماید . چرا که چنین رویکردی با اهداف شریعت ، عقلانیت رفتاری و اخلاق انسانی سازگاری نداشته و مجوزی ندارد .هر چند ورود عنصردین و مذهب به عرصه حکمرانی با ابهامات و مشکلاتی روبروست ؛ اتفاقا به همین دلیل ، بسیاری از متدینین کمتر آن را بر می تابند و بیشتر خود را در معرض انزوا و تعطیل رفتار سیاسی قرار می دهند ، که به یقین این شیوه تعطیل گرایی نیز نمی تواند با سایر آموزه های دین حنیف سازگار باشد . اما بحث ثقیل بودن حکومت دینی را می توان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد ؛ که ذیلا به برخی از آن ها اشاره می شود : اولا ، ورود به سیاست و حکومت حق دین و یا به عبارتی تکلیف مکلف نیست ؛ یعنی به اعتقاد بسیاری از علمای دین ، حکومت از امور متشرعه نیست تا دین همه امور مربوط به آن را از قبل وضع کرده باشد ؛ نوع حکومت در هر زمان از جعلیات بشر در همان زمان است. ثانیا ، یرای ورود این عصری دین نیاز است تا دین قبل از ورود به عرصه سیاست ، ابتدا تکلیف خود را با مفهوم عدالت ( ابهاماتی نظیر تساوی مرد و زن ، نفی برده داری و تساوی مسلمان و غیر مسلمان و مانند آن ) روشن کند و سپس با کرامت انسان و قدرت و اختیار به حقی که امروزه بشر یافته است ، باید تعیین تکلیف کند ، برای نمونه ؛ مفاهیم پر ارزشی مانند ؛ حقوق بشر ، تقدم عقل و اخلاق بر دین و موضوعاتی از این دست ؛ بسیار حائز اهمیت است . این همه در شرایطی است که دیگران ( همه مردم ) با هر آیینی می خواهند در تعیین سرنوشت کشور خودشان سهیم باشند . ثالثا ، برای ورود دین به عرصه سیاست ، اتفاق و اجماع دینداران بر قرائت هایی از دین که متضمن وحدت ، بلوغ و توانایی درونی است ، ضرورت می یابد ؛ موضوعی که در عرصه عمل و در زمان حاضر اختلافات عمیق مذهبی و فرقه ای ، مانع از آن است . چرا که در غیر این صورت ، تنازعات بی پایان مذهبی گریز ناپذیر می شود . به هر حال ، وجود اختلافات مذاهب و نحله های فکری در عصر اختفای امر الهی ، منافع مادی متضاد و عدم امکان عملی برای وفاق اجتماعی و .... بدیهی می نماید . رابعا ، حکومت به اصطلاح دینی از آنجا که با روش خلیفه محور ی ، هدایتگری و ظاهر گرایی دینی ؛ ناتوان از قابلیت انعطاف و حل برخی از مسائل و مشکلات است ؛ به راه حل مصلحت نظام توجه می کند. در حالی که اگر حکومت دینی در پیاده سازی شریعت مصلحت اندیشی را در حوزه حلال و حرام روا بداند ، در مواردی ممکن است به تعطیلی نسبی اجرای شریعت رای بدهد ؛ این در حالی است که دین نیامده تا ناقض ارزش های خودش بشود . در حالت دوم اگر مصلحت اندیشی را در حوزه مباحات روا بدارد ، ممکن است آزادی مردمان را سلب نماید . به هر حال به نظر می رسد راه حل روی آوردن به مصلحت روش قاطع و پایداری برای رفع تناقضات و حل مشکلات اجرایی نخواهد بود . خامسا ، از آن روی که پیامبر مزدی را در ازای رسالت خویش طلب ننموده است ، نایب و وصی او نیز نمی توانند بزرگترین مزد را که همان حکومت باشد ، از انسان ها طلب کنند . لذا حاکمیت دین با قرائت تقدم متولیان دینی در مصادر امور و یا حاکمیت طبقاتی از روحانیون به نام اجرای حکومت دینی ، می تواند در گردش نخبگان و ارجاع امور به تخصص ؛ مشکل بوجود آورد و مردم از منافع خویش باز بمانند . سادسا ، از آنجا که حکومت دینی فلسفه ایجابی و مسوولیت اصلی خویش را هدایت مردمان می داند ؛ مفهوما نمی تواند با رابطه آزاد دولت - ملت و مفهوم دولت مدرن ، فعالیت احزاب و انتخابات آزاد ، آزادی حجاب و ... سازگار باشد . تداخل مفهومی فوق ، می تواند به تعارضات درونی در خصوص حقوق ملت و دولت منجر گردد و سبب ساز اختلافات درونی جامعه بشود ؛ موضوعی که به هیچ روی غرض شارع نبوده و نیست .
علاوه بر تفاوت معنا دار فوق الذکر در اصول و مبانی ، در دو رویکرد رحمانی و غیر رحمانی از اسلام ، در ادامه باید گفت ، در اسلام رحماني ، با دو دسته از موضوعات سلبي و ایجابی مواجه خواهیم بود ، موضوعاتي که به تبيين عملی و عینی هر چه بیشتر مفهوم مورد بحث ؛ ياري مي رسانند .
1-8 - موضوعات سلبي در اسلام رحمانی
آنچه اسلام رحماني از آن مبرا و منزه بوده ، ولی در عینیت جامعه به نام دین و یا به نام اراده برخی از حاکمان جریان دارد ، ولی توسط اسلام رحمانی در عرصه سیاسی ( روابط دولت و ملت ) قابل قبول و مورد پذیرش نیست ؛ شامل سر فصل ها و موضوعات ذيل است :
عرصه سیاسی ( روابط دولت و ملت )
- استفاده از ابزار دين براي توجیه خلافت یا حکمراني فردی ؛
- استبداد راي و خود کامگي حاکمان به نام دین مداری ؛
- تقدس آفريني براي حاکميت و حاکمان ؛
- هر نوع بي عدالتي و ستم در داوري ها ؛
- توزيع ناعادلانه فرصت ها و امکانات عمومی ،
- ناکار آمدي نظام اجتماعی ( وجود نقصان در سازمان ها ، و مديريت ها ، برنامه ها و ... ) ؛
- اعمال بيشترين تحميل ها از تصميم ها ي حکومتي به مردم ، تا انتخاب حاکم به نام دين آنان ؛
- تقدم امنيت حاکميت و دولتمردان برآزادی و امنيت مردمان .
عرصه اجتماعي و فرهنگی
مباحث عرضه شده در اين زمينه ، عمدتا متکي بر تجربه هاي عيني و آسيب شناسي حکومت هاي ديني مي باشد . که اغلب به نام صيانت از نظام ، جريان مي يابد .
- برقراری انواع سانسور در اطلاع رسانی و در جریان آگاهی مردمان ؛
- تنگ شدن عرصه بر خرد جمعي ؛
- گذشته گرايي با سوء استفاده از سنت و شريعت ؛
- اعمال محدوديت درحوزه اختيار و آزادي عمل مردمان در تعیین سرنوشت خود ؛
- تعريف هنجار هايي براي يکسان خواهي افکار ، رفتار و خلقيات مردمان برمبناي قرائت حاکم ؛
- گسترش خرافات ، مطيع پروري و در جهل نگه داشتن مردم ؛
- اجبار و اکراه براي پذيرش دين و يا اجراي دستورات شريعت ؛
- تجاوز به مال ، آبرو ، جان و يا حقوق ديگران به نام اولویت دفاع از دين و یا با نام نمایندگی برای دفاع از جمع ؛
- تجاوز به حریم خصوصی افراد و محدود سازی این حر یم ؛
- توهین و ایجاد محدودیت برای ديگر مذاهب و پیروان و اعتقادات آن ها ؛
- تعميم بلا جهت دين و شموليت آن ، در پاره اي از موارد و يا کاستن از آن در موارد ديگر ( پدیده جابجایی اولویت ها ) .
عرصه اقتصادی
- ترجیح منافع اسلامی بر منافع ملی و احیانا به اشتراک گذاری اموال عمومی یک ملت با دیگر هم کیشان ؛
- سیاست های معطوف به فقر و بیکاری ؛
- بی انضباطی و فساد در برداشت های مسوولین از بیت المال ؛
- تداوم سازو کارهای منتهی به رانتیر شدن دولت ؛
- گسترده تر شدن اقتصاد زیر زمینی و اقتصاد میلیتاریستی ؛
- فساد اداری و بسترهای اجرایی پروژه ها ؛
- بی برنامگی و هرج و مرج در روند توسعه ؛
- بکار گیری قدرت دیپلماسی کشور در غیر اولویت های اقتصادی ؛
- بی تفاوتی در برابر مازاد شدن نخبگان و به تبع آن فرار دست ها ، مغزها و سرمایه ها به خارج از کشور ؛
- نا امن شدن سرمایه و جریان کسب وکار ؛
- و ..... .
عرصه فردی و بین فردی
- دخالت دین و دولت در حریم خصوصی مردم ؛
- سلب آزادی های اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی افراد ؛
- اولویت گزینش مدیران و مستخدمین دولت بر اساس میزان پیروی از دین رسمی معیار ؛
و .... .
در مجموع اسلام رحمانی با رویکرد های بدون مبنای قدرتمند عقلی و شرعی که پیامد آن ها برای شهروندان ، جز محرومیت به ارمغان نمی آورد و به شدت نامفید و غیر سازنده است ؛ مخالفت دارد . رویکردهایی که پیامد طبیعی آن تشديد روي گرداني مردمان از حق و گرايش به باطل ؛ گسترش روحيه ناسپاسي و منش واقعيت گريزي ؛ بي هدفي ، لاابالي گري و غفلت ؛ ترجيح منافع دنيوي و ظاهرگرايي به معنا گرايي و آخرت انديشي ؛ نگرش منفي به هستي و سوء ظن به ديگران ؛ ترویج دروغ و فريب ، چند گانگی شخصیت و ريا کاري ، و ... می باشد .
2-8 - موضوعات ایجابي در اسلام رحمانی
در موضوع شناسی اسلام رحمانی ، آنچه ما را به مضمون و محتوای مدعای خویش نزدیک می سازد ؛ تحت عنوان موضوعات ایجابی مورد بررسی قرار می گیرند . اين قبيل موارد ؛ به آنچه مورد قبول يا تاکيد اسلام مي باشد ، اشاره دارد که عبارتند از :
برخی از موضوعات مطرح در عرصه سیاسی ( روابط دولت و ملت )
- برسمیت شناخته شدن حق تعیین نوع حکومت ، انتخاب و عزل حاکمان ، توسط مردم ؛
- پذیرش مامور یت دولت برای وظايف مشخص ؛
- برخورداری مسوولین از اخلاق خدمتگزاری به مردم ؛
- عمل به تعهدات و وعده هاي داده شده ؛
- تعهد دولت به تامین نیازهای اولیه همه مردم و پاسداشت امنيت و آزادي مردمان ؛
- تامین برابري حقوقی مردمان ؛
- کارآمدي و بهره وري بالاي سيستم ها و مديران ؛
- توزيع عادلانه امکانات و فرصت ها ؛
- ايجاد زمينه هاي کسب و کار و رونق و توسعه جامعه .
برخی از موضوعات مطرح در عرصه اقتصادی
- برخورداری از سیاست ها و برنامه های با ثبات و معقول اقتصادی معطوف به رشد و توسعه کشور ؛
- برقراری انضباط و شفافیت اقتصادی ؛
- سالم سازی و روان سازی جریان کسب وکار ؛
- تلاش برای جلب و تامین هر چه بیشتر منافع ملی ؛
- تربیت نیروی انسانی توانمند و متناسب با نیازهای توسعه کشور ؛
- برخورداری از سهم بایسته از اقتصاد جهانی ؛
- بکار گیری ظرفیت دیپلماتیک و فرهنگی برای تعامل غیرایدئولوژیک و سازنده با تمام کشورها برای تامین رشد و توسعه کشور ؛
- مبارزه مستمر و عمدتا پیشگیرانه با هر گونه فساد ؛
و ... .
برخی از موضوعات مطرح در عرصه روابط اجتماعي و فرهنگی
- استفاده حد اکثری از ظرفیت نخبگان ،سرمایه های ملی برای توسعه کشور ؛
- حمایت از جریان آزاد اطلاعات و ارتباطات ؛
- محور قرار گرفتن خرد جمعی و مشارکت در اداره امور ؛
- آزادی عقیده ، دین و مذهب و رسوم مردمان از اقوام و گرایش های متفاوت فرهنگی ؛
- مصونیت حوزه خصوصی افراد از هر گونه تعرض غیر قانونی ؛
- محترم بودن مالکیت و حقوق مردمان ؛
- مبارزه همیشگی با افراط و تفریط و خاص گرایی فرهنگی ؛
- حمایت از فعالیت و اثر گذاری احزاب و تشکل های مردم نهاد در حوزه های مختلف ؛
- اهتمام به تعمیق و گسترش آموزش های روزآمد عمومی .
برخی از موضوعات مطرح در عرصه روابط فردی و بین فردی
عرصه فردی و بین فردی ؛ فربه ترین بخش از توصیه ها ی دین را شامل می شود ، مساله ای که اسلام رحمانی نیز معطوف به آن می باشد . در این راستا مسائل بسیاری مطرح است ، که فقط برای نمونه به تعدادی از آن ها اشاره می شود : تقویت شناخت و برقراری رابطه با خدا و ادای وظایف و تکالیف الهی ، در نظر داشتن انواع حقوق لازم الرعایه در برابر خود و جامعه ، تعهد به ادای حق الناس ، تعاون و همکاری ، تقویت اخوت ایمانی ، مدارا و عفو ، امانتداری ، وفای بعهد ، خوب شنیدن ، پند پذیری و مشورت با دیگران ، حسن خلق داشتن ، انفاق و نیکو کاری ، برخورداری از توانایی علمی و نیز رویکرد علمی به مسائل ، یاری رسانی به آسیب دیدگان و ضعیفان ، یاری ستمدیده و مخالفت با پدیده ظلم و ظالم ، تعهد به نظم در امور ، نگرش مثبت به هستی داشتن ، اتخاذ مشی واقع گرایانه ، تعهد به تفکر و عقلانیت امور ، رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط ، خیر اندیشی و خیر رسانی به دیگران ، احترام به حقوق طبیعت و تعهد نسبت به پایداری و سلامت محیط زیست ، تعهد به عدالت ورزی و استقرار عدالت ، تلاش برای بسط فضیلت ها و رحمانیت دین ، تعهد برای رعایت آزادی و حریم دیگران و .... .
9 - نتیجه گیری
رحمانیت اسلام ، بارقه ای الهی از دین حق و حنیف است ؛ که اولا ، قابلیت شریعت را برای سازگاری درونی افزایش می دهد و تنها از این وجه دین است که می توان بر اختلافات و تنازعات ناشی از هویت طلبی مذاهب و فرقه ها فائق آمد . زبان قابل فهم این رویکرد محبت و محور اتفاق جدید "رحمانیت دین" است . همچنین این رویکرد به نوعی اقتدا به سیره پسندیده پیامبر رحمت و اخلاق حضرت محمد ( ص ) است ، که قرآن کریم در خصوص آن فرمود : فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّا غَلِيظَ الْقلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الاَْمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَی اللهِ اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ ( آل عمران 59 ) . از اين رو او به عنوان خليفهالله اعظم و انسان كامل، مصداق «رَحْمَةً لِلْعالَمِين» و دارندهی خلق عظيم معرفی میشود؛ چنانچه فرمود: اِنَکّ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم (قلم 4) . در واقع پیام اخلاق رحمانی چنین پیامبری ، توانست کلمه توحید و توحید کلمه را برای امتی واحد بارمغان آورد . ثانیا ، احیای رحمانیت اسلام که به معنای کنار زدن رادیکالیزم و خشونت ها ، جهل و تعصب های بازدارنده ، تعمیم های بدون دلیل تبعیض های ناروای تاریخی به عصر کنونی و خرافات و تقدس های بی پایه از یک سو و به معنای رشد انسان گرایی و فربهی حقوق انسان ، گسترش حوزه عمل علم و عقل یا فربهی عقلانیت ، عدالت و اخلاق از دیگر سو می باشد ، راه را برای سازگاری بیرونی شریعت با دوران مدرن و پسامدرن می گشاید ؛ موضوعی که می تواند انسان مدرن را نیز دیندار کند .
و ما تو را جز مایه رحمت برای جهانیان نفرستاده ایم
رحمانیت اسلام - فصل اول
1- مقدمه
رحمانیت اسلام وقتی در معرفت دینی مسلمان تجلی پیدا کند ، جلوه های زیبای انسانیت شکوفا می گردد ؛ دیگر دوستی ، خیر خواهی و محاسن اخلاقی پدیدار می گردد . به عبارت دیگر ، خلقیات پیامبری که رحمت برای جهانیان بود ؛ در فرد مسلمان تجلی پیدا می کند و اصطلاحا اسلام رحمانی در برابر اسلام خشونت طلب و بد اخلاق بوجود می آید . اهتمام این نوشتار ، بررسی تعریف ، ابعاد و کارکرد اجمالی رحمانیت اسلام ؛ برای تجویز و ترویجمعرفت دینی انسان گرا و بر خاسته از رحمت الاهیه است .
2 - تعريف اسلام رحماني
به استناد تعمق و تدبر در قرآن و سنت ، اسلام رحماني قرائتي از وحي الهي و اسلام است ؛ که بر پايه مباني اصيل و بنيادين خود ( عقل ، قرآن و سنت ) ، با انسان گرايي و مدرنيزم همراه بوده و مي کوشد تا به آموزه هايي که توسعه حقوق ، مسوولیت ها و توانمند سازي انسان امروزين را به همراه دارد ، به حقيقت دين رهنمون شود . بنا به تعریف ، قرائت فوق به دور از آلودگي هاي معرفت تاريخي و خرافي از دين و سخنان اهل بدعت ،هدف خود را تعقيب مي نمايد . الزامات تعريف فوق عبارتند از :
1-2 - تعهد به مباني اوليه اسلام ؛
2-2- اخذ کليات از دين و واگذاري فرعيات به عقل و اجتهاد ؛
3-2 - اعتقاد به کرامت ذاتي انسان ، فارغ از نوع عقيده و ساير تمايزات ؛
4 -2- باور و التزام به حقوق انسان و مرجعيت او براي تصميم گيري در ارتباط با سرنوشت خودش ؛
5- 2 - شناخت انحرافات از دين و تبري از آن ها .
3 - جواز طرح اسلام رحماني
1-3توصيف اسلام به رحمانيت
گاهی نام گذاری و تسميه اسلام به انواع و مضاف شدن هر صفت به آن ، مي تواند معادل با وارد کردن نقصان و یا ايجاد بدعت و نادرست باشد ؛ مانند آنچه تحت عنوان خوارج يا جبريه و دیگران بوجود آمد . اما اگر موضوع توصيف اسلام به يک صفت بارز، جنبه تبييني نداشته باشد و در صدد ارائه اسلام جديدي نباشد و صرفا جنبه هاي تفکيکي و تشخيصي ؛ براي معرفت ديني خاصي داشته باشد ؛ به يقين بلا مانع و در مواردي هم سودمند است . براي نمونه وقتي از اسلام اموي در برابر اسلام محمدي صحبت مي شود و اسلام تاريخي در برابر اسلام اصيل و اسلام فردي در براير اسلام اجتماعي و اسلام ارتجاعي ، یا سوسياليستي و یا سرمايه داري در برابر اسلام مترقي و اسلام صفوي در برابر اسلام علوي قرار مي گيرد؛ و یا سخن از اسلام اخباريون ، سلفیون و جبريون به میان می آید ؛ هر یک معرف یکی از نحله ها ی معرفتی منتسب به اسلام است ، که می تواند در واقع امری صحیح یا ناصحیح باشند ؛ همین گونه است اسلام خشونت مدار در برابر اسلام رحماني . به هر حال از جهت تبیینی نيازمند نوعي از تفکيک و نام گذاري می باشيم ، بدون اين که هيچ چيز به اسلام افزوده و یا از آن کاسته شده باشد . شايد در اين قرائت ها کم و زياد هايي وجود داشته باشد ، اما نام گذاري ها در بسياري از موارد صرفا براي تشخيص است .
در حال حاضر نيز ، جداي از مباحث سياسي ، و بدون قصد هيچ برداشتي در اين زمينه ، در برابر خشونت رايج شده از سوی دين حکومتي در ایران ، یا پدیده القاعده و طالبان و ... به نظر مي رسد براي نجات دين از ورطه اي که در آن گرفتار آمده است ؛ راهي بجز ارائه معرفت عميق تر وکارآمدتر از دين وجود ندارد . قرائتي که سازگاري هر چه بيشتر دين را با انسان گرايي ، مدرنيته و گسترش حوزه عقل امکان پذير سازد و در پاسخگویی به نیازهای انسان مدرن قابلیت لازم را ارایه نماید .
نام گذاری یا تسمیه فوق ، به یقین ناشی از رخداد تفکیک ها و تبیین هایی در حوزه های معرفتی است . در این خصوص ما در فصل جداگانه ای بدان پرداخته ایم ، ولی به اجمال می توان گفت ؛ مفهوم "معرفت ديني" ، با مفهوم "دین" دو مقوله جدا ی از یکدیگر هستند ؛ به طوری که گاهی این دو نزدیک به یکدیگر و گاهی کاملا متفاوت می باشند. به هر حال پیدایش انواع معرفت ديني ، نه تنها مجاز است ؛ بلکه در صورت حسن نيت و تلاش و اجتهاد مي تواند کاملا طبيعي و در عين حال گريز ناپذير باشد و البته مشمول قبض و بسط قرار گيرد ، همچنين مي تواند به مرور گسترش يابد و متکامل تر گردد .
2-3 ماهيت و محتواي درون ديني توام با رحمانيت
به گواهی متن مقدس ، ماهيت دين و آموزه هاي آن همه جنبه رحمانيت دارند ؛ به طوري که مي توان گفت هيچ آيه اي در قرآن کريم نيست که خالي از رحمت حق باشد . حتي آيات عذاب و انذار بندگان ، از رافت و مهرباني حضرت حق سرچشمه گرفته و بيش از آن که جنبه خبري و تنبيهي داشته باشد ، براي بیداری و تنبه خلايق و پيشگيري از ابتلاي آنان است . همان گونه که ابتلائات به ظاهر ناخوشایند و احیانا پر زحمت بشری در وهله اول ، برای رشد و شدن انسان است و در وهله دوم ، برای آگاهانیدن فرد از خود و یا حجت برای خداوند می باشد . به عنوان نمونه و براي اثبات تقدم رحمانيت حق در معارف ديني مي توان به موارد ذيل اشاره داشت :
– "رحمن " مانند "الله " يکي از اوصاف و نام هاي برجسته و ممتاز خداوند مي باشد چنانچه بيان داشت : قل هو الرحمن امنا به و عليه توکلنا ، در معرفی حضرت حق بگو ؛ او همان رحمان است که به او ایمان ( و پناه )آوردیم و به او تکیه کردیم ( ملک 29 ) .
- در قرآن کريم حدود 349 بار کلمه رحمن و رحيم تکرار شده است و کلمه بسم الله الرحمن الرحيم ، در ابتداي هرکار مسلمانان مي آيد و مورد يادآوري قرار مي گيرد . فقط در نمازهاي روزانه حداقل 60 بار اين کلمات تکرار و مورد تذکر قرار مي گيرند . اين در حالي است که کلمات عذاب ، جهنم ، مجازات و مانند آن ، يا حتي ساير اسماء الهي بجز الله چنين وضعيتي ندارند .
- خداوند "رحمت" را بر خود فرض نموده است ، چنانچه فرمود : کتب ربکم علي نفسه الرحمه ، پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر فرموده است ( انعام 54 ) ، همچنين بيان داشت : ان ربکم لرئوف رحيم ، پروردگارتان مهربان و رحيم است ( نحل 7 )؛ به این معنا که مفهوم رحمت نيز نظیر عدالت ( که بعضي از فرق اسلامي مانند؛ شيعه ، معتزله و برخی از ديگر فرق بجز جبريون معتقدند ) ؛ چارچوب و ضابطه عمل خداوند است .
- خداوند پيامبر خويش را رحمت براي جهانيان خوانده است ، چنانچه فرمود : ما ارسلناک الا رحمه للعالمين ( انبياء 107 ) و قرآن کريم را کتاب رحمت ، شفا و هدايت معرفي فرمود ؛ و ننزل من القران ما هو شفاء و رحمه للمومنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا ، و از قرآن آنچه براي مومنان شفا و رحمت است ، نازل مي کنيم ولي ستمکاران را جز زيان نمي افزايد ( اسرا 82 ) .
- اصولا ، منشاء و مبدا وجود و خلقت ، لطف و رحمت الهي است ؛ چنانچه فرمود : ... الا رحمه منا و متاعا الي حين ، مگر رحمتي از جانب ما ( شامل حالشان گردد ) تا چندي زندگي کنند (يس – 44 ) ؛ همچنان که بقای وجود موجودات نیز به لطف و رحمت بی شمار و پیدا و پنهان اوست و اتيکم من کل ما سالتموه و ان تعدوا نعمت الله لاتحصوها ، و از هر آنچه از او خواسته ايد ، به شما داده است و اگر بخواهید نعمت هاي خدا را بشماريد ؛ نمي توانيد و قادر به این کار نخواهید بود ( ابراهيم 34 ) . به هر حال ، انزال کتب رحماني براي هدايت ، ارسال رسولان متصف شده به وصف رحمت به عنوان اسوه هاي قابل اقتدا براي بشريت ، معرفي خالق هستي و پروردگار بشر به رحمانيت و رحيميت ، وجود نعمت هاي فراوان براي مساعد سازي محيط زيست مجموعه فراسيستم هستي ، نظام هستي ، انسان و تغيير و رشد مداوم همه جانبه او ، همگي حکايت از نعمت های فراگير و غير قابل شمارش حضرت حق دارند ؛ که از روي رحمانيت براي هستي انسان فراهم آمده است .
– توجه و ترغيب شریعت الهی به نيک انديشي ، نيک کرداري و نيک گفتاري ، نیز ياري رساني آدم ها به يکديگر؛ عينيت تجلي رحمت در اخلاقيات واحکام الهي است.
- وجود امکان معرفت يابي و تعقل و انتخاب راه هدايت از ضلالت ، در درون و فطرت آدم ها ؛ از الطاف ديگري است که در وجود نوع انسان قرار داده است . سرانجام ، محصول هدایت درونی و برونی نیز وصول انسان به حق و اتصاف او به رحمت الهی است . موضوعی که انسان را به مقام رضایت الهی و بهشت بی بدیل موصوف در کتاب خود می کشاند .
- خداوند از راه لطف بی پایان خویش است که به منظور امتداد و پايداري گروه مومنين به راه خود ؛ برای جبران خطاها و جلب مغفرت خویش ؛ راه های متعددی را نهاده است . به تعبير ديگر تعبيه راه هاي ورود مجدد به رحمت الهي براي مومنين خطا کار را مي توان در موارد ذيل مشاهده کرد :
- اميد واري به رحمت حق با اين اعتقاد که همواره رحمت الهي بر غضب او غلبه و سبقت دارد. چنانچه در ادعيه معتبر مي خوانيم : يا من سبقت رحمته علي غضبه ، اي کسي که رحمت تو بر خشم و غضبت پيشي دارد .
- ممنوعيت ياس و نا اميدي با ارتکاب گناه ، ... قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفرالذنوب جميعا ، بگو اي بندگان من که بر خويش زياده روي روا داشتيد ، از رحمت خدا مايوس نشويد ؛ همانا خداوند همه گناهان را مي آمرزد ( زمر – 53) .
- دعوت به استفاده از فرصت جلب مغفرت الهي ، چنانچه فرمود : ... والله يدعوا الي الجنه و المغفره باذنه ... ( بقره 221 ) و يا بيان داشت : و سارعوا الي مغفره من ربکم ... ( آل عمران – 132 ) ،
- بکار گيري فرصت توبه ، يا ايها الذين آمنوا توبوا الي الله توبه نصوحا عسي ربکم ان يکفر عنکم سيئاتکم و يدخلکم جنات تجري من تحتها الانهار ... ، اي کساني که ايمان آورده ايد به درگاه پروردگار توبه کنيد ، توبه اي راستين و خالص، اميد است که پروردگارتان بدي هايتان را از شما بزدايد و شما را به باغ هايي که از پاي درختانش نهرها جاري است ؛ در آورد( تحريم – 8 ) .
- بهره گيري از موقعيت شفاعت ، با پيدا کردن استعداد و لياقت آن . نه مانند اهل غفلت و نسيان که نمي توانند در عرصه قيامت از اين امکان استفاده نمايند . چنانچه گفتگوي محروم شدگان در آيه ذيل منعکس شده است : يقول الذين نسوه من قبل قد جاء ت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا ، کساني که پيشتر آن را به فراموشي سپرده بودند گويند به راستي فرستادگان پروردگار مان حق را آوردند پس آيا براي ما شفيعاني هست ( اعراف - 53 ) ؟
- در برابر هر وسوسه و هر وسوسه گر ، امکان بهره گيري از استعاذه براي پناه جويي مطمئن به خداوند ؛ وجود دارد . لذا فرمود : اما تنزغنک من الشيطان نزغ فاستعذ باالله انه سميع عليم ، و اگر از سوي شيطان وسوسه اي تو را بر انگيخت ، به خدا پناه ببر بي شک او شنواي داناست (اعراف – 200 ) ويا در هنگام خواندن قرآن و براي استماع واقعي کلام وحي مي فرمايد : فاذا قرات القران فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم، پس آنگاه که قرآن بخواني از شيطان مطرود به خدا پناه ببر (نحل 98 ) .
- خداوند به پاداش عمل نيک مي افزايد ، ولي جزاي عمل ناپسند را معادل مي دهد، لذا فرمود :... انما يوف الصابرون اجرهم بغير حساب ، ... بي ترديد پاداش بردباران بي حساب و به طور کامل داده خواهد شد( زمر10) و یا فرمود : من جاء الحسنه فله خير منها و من جاء بالسيئه فلا يجزي الذين عملوا السيئات الا ما کانوا يعملون ، هر که نيکي بياورد براي او بهتر از آن خواهد بود و هر که بدي آورد ، آن ها که بدي آورند جز برابر آنچه کرده اند کيفر نبينند (قصص 84 ) .
- با نيکو کاري و عمل حسنه ، عمل بد و ناپسند ناپديد مي شود ، ان الحسنات يذهبن السيئات ، نيکي ها بدي ها را از بين مي برند ( هود 114 ) .
3-3 اقتضاي توليد معرفت ديني روزآمد
برقراری نسبت بین دنیای مدرن ، که دو عنصر فردیت و تکنولوژی آن را معرفی می کنند ؛ و دنیای وحی که در قرآن کریم متجلی است ، با دشواری های خاصی روبرو است . بسیاری مانند سلفیون و اخباریون تفکیک بین دنیای وحی و دنیای عصر تنزیل که قرین و مجاور عصر جاهلیت است ، را نا شدنی و غیر ضروری می دانند . بلکه فهم و درک سنت و قرآن و عمل به آن را ، منوط به اعاده کامل مناسبات آن عصری می دانند ؛ از این رو ، رجوع به وحی را رجوع به گذشته پنداشته اند . البته با کمال تاسف و در نقطه مقابل ، برخی از شهروندان دنیای مدرن نیز ، هر گونه انتزاع حتی انتزاع ارزشی از شرایط زمان و مکان متعلق به عصر مدرن و رجوع به منبع معرفتی وحی را ، رجوع به عصر تنزیل تلقی کرده اند و نسبت به ضرورت و کارآمدی چنین رویکردی تردید دارند . آنان رویکرد مومنانه را ؛ معادل پشت کردن به یافته ها و داشته های بشری و ترجیح بلا مرجح ، بلکه زیانبار گذشته به آینده می دانند .
اختلاف فوق ، که بین برخی از متدینین ( سلفی و اخباری ) و برخی از سکولارها جریان دارد ؛ با شدت بیشتری بین آنان و دینداران روشنفکر نیز مطرح است . لذا مباحث جدی مربوط به نسبت دین و زمان و مشخصا اختلاف بین معرفت های گذشته گرا و آینده گرا از یک سو و آنچه به نام دین در جامعه معرفی می شود و چیزی بجز مذاهب مختلف بر آمده از حوادث تاریخی و بیشتر برخاسته از جهل و تعصبات تمایز طلب مذهبی نه چندان موجه برخی از عالمان دین نیست ، از دیگر سو، دین را در موضع اتهام آغازگری اختلافات فکری و دام ضعف عملکرد اجتماع دینداران گرفتار نموده است . در چنین شرایطی دین به سنن و آداب اجتماعی مرسوم ، مراسم و مناسک کم معنا و بیشتر ظاهری ، خرافات وقدری ادعا های فردی و جمعی ؛ فرو کاسته شده است .از این رو تفکیک بین تجربه حقیقی دینداری و مخاطب وحی قرار گرفتن در عصر اختفای امر الهی ، با دینداری عوامانه و سنتی و البته راز آلود تر ؛ حائز کمال اهمیت است .
در این راه ، به طور حتم داشته عارفان بیش از فقیهان به کار می آید . با این حال با تاکيد بر حفظ اصول کلي و مباني لا يتغير و ماخوذ از محکمات دين ، تفسير عصري و مطابق با شرايط زماني و مکاني از دين ، به چند جهت ضرورت دارد : نخست آزادي دين از قيود و بند هاي اسارت بار تاريخي ، که همان آشتي دين با زندگي عصري است . دوم ، پاسخگويي به نياز ها و حل موضوعات مربوط به انسان قدرتمند عصر جديد است . در اين عرصه موضوعاتي مانند : وسعت اختیارات و توانایی های شهروند جهاني ، حقوق بشر ، دموکراسي و فرهنگ مشترک انساني ؛ مطرح است . اگر دین بر اين باور استوار است که اسلام همچنان مي تواند راهنماي انسان امروز قرار گيرد و جاودانگي خود را به عنوان دين آخرالزمان حفظ کند؛ براي سازگاري و همزيستي آن با زندگي و مردمان کنوني ، راهي جز پناه بردن به رحمانيت مغفول و تضعيف شده؛ وجود ندارد. به طور مشخص نقطه کانوني مباحث جديد در حوزه هاي علوم انساني از جمله ؛ اقتصاد ، فرهنگ ، جامعه شناسي و مديريت و علوم سياسي ، "انسان گرايي" است ، موضوعی که دين نسبت به آن نمی تواند بی تفاوت باشد . در واقع بايد به دنبال دين مردم گرا و انساني باشيم و اين خصوصيت را جزء ملاک ها و معيار هاي کفايت و شايستگي دين براي پذيرش قلمداد کنيم . البته به اعتقاد نگارنده این سطور ، ظرفيت مباني ديني ما با محوریت معجزه باقیه محمدیه قرآن کریم ، نيز نه تنها کشش اين بحث را دارد بلکه بیش از حد اشارات در احکام و ظواهر ، انسان گرا ست ولازم نيست چيزي به آن افزوده شود . اين همه در شرايطي است ، که اسلام با آموزه هايي از خشونت و با کارکردي مملو از نزاع دروني ، صدور تروريسم و مخالفت با توسعه و پيشرفت ، معرفي شده است . البته اسلام با قرائت گذشته گرا ، خليفه مدار و با محوريت مفتي و روحاني است ،که مخالف علم و عقلانيت و خردجمعي ،در ضديت با مظاهر تمدن و دشمني با حقوق بشر و با ترجيح استبداد برآزادي شناخته شده است . در اين بين با کمال تاسف از معنويت اسلام ، سماحت و مداراي آن ، قدرت هدايتگري و شفا بخشي متن مقدس مسلما نان و روز آمد بودن آن نسبت ساير اديان موجود کمترين اثرو سخنی در بين نیست .
4 - زمينه تاريخي طرح اسلام رحماني
اسلام رحماني ، همان هويت واقعی و اصلي اسلام بوده و همزمان با آموزه ها و تعليمات ديني ، پيامبر اسلام آن را پي گيري مي کرده است . از این رو ، آن پیامبر بزرگ تا آنجا به دانایی ، اخلاق ، تواضع ، جوانمردی ، عدالت ، نیکی ورزی ، تکریم انسان ، راستگویی و درستکاری و دوست داشتن دیگران توصیه می نماید و خود عامل بدان هاست ؛ که از جانب خداوند "رحمه للعالمين" معرفي مي شود . و حقايق نقلی و تاريخي نيز ، بعثت آن حضرت را براي اکمال و اتمام مکارم اخلاقي به اثبات مي رسانند . چنانچه خداوند فرمود : فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت غليظ القلب لانفضوا من حولک ، پس تو به رحمت الهي با آنان نرم خو شدي و اگر تند خو و سخت دل بودي قطعا از پيرامون تو پراکنده مي شدند ( آل عمران 159 ) .
با تاسف باید گفت ، در کشور ما پيوند استبداد تاريخي با قرائت خاصي از اسلام ، ميل در گرايش به حکومت فردی را افزايش داد ه است . موضوعي که سيد جمال الدين اسد آبادي را نيز به عنوان مصلح يک قرن پيش ، به حساسيت واداشت . او بيان می دارد : "سيل تجدد به سرعت به سمت شرق جاري است . بنياد حکومت مطلقه ويران شدني است ؛ شما هم تا مي توانيد در خرابي اساس حکومت مطلقه بکوشيد". آخوند خراساني از بزرگان روحانيت و از مراجع صدر مشروطيت است ، که "استراتژي مبارزه براي کاهش ظلم وفساد و همراهي با مردم در این مبارزه " را بر "استراتژي تصرف حکومت توسط روحانيون" ، ترجيح مي دهد . او مي گويد :" من در عين اين که با پاره اي از سخنان و خط مشي هاي سيد ( سید جمال الدین اسد آبادی ) در عالم سياست موافق نيستم ، مي گويم که اين سخن او کاملا درست است و نه فقط امروز درست است و پانزده سال قبل درست بود ، بلکه يک قرن پيش هم درست بود . و ما صد سال قبل بايد اين واقعيت را درک مي کرديم که بنياد حکومت مطلقه ويران شدني است و با درک اين واقعيت ، خودمان علمدار مبارزه با حکومت مطلقه ، که منشاء فساد ها و ظلم هاي بي حد و حصر است ، مي شديم و براي کاهش ظلم و تقليل فساد ، دامنه تصرفات حکومت را محدود مي کرديم و به جاي حکومت مطلقه ، حکومت مقيد به قانون بر پا مي کرديم" . در برابر اين رويکرد عالمانه ، عده اي اصرار بر حکومت مطلقه داشتند تا حريم شريعت حفظ شود ! در حالي که به اعتقاد مرحوم آخوند ، نه قبل از مشروطه و نه پس از آن حريم شريعت حفظ نشد، بلکه تلاش آنان تنها حفظ منافع خودشان است.
اکنون نيز ما در کشور ايران و بسیاری از دیگر کشورهای اسلامی ، با دو نوع از اسلام و مذهب روبرو می باشیم ؛ اسلامي که مستبدين برای منافع خویش مي خواهند و اسلامي که حقيقتا براي منافع مردم وجود دارد . با ا ندوه فراوان باید گفت ، تفاوت و وجه امتياز اساسی "اسلام مستبدين و استبداد طلبان" ، در برابر "اسلام مردم گرا " و اجراي حقوق بشر در کشور ما و دیگر کشورهای مسلمان نشین ( که به اعتقاد برخی از عالمان بزرگ ، تماما يا عمدتا موافق با شريعت نيز مي باشد ) ؛ تنها در تضاد منافع برخي از ذينفعان متفاوت خلاصه مي شود ؛ البته حساب عده اي پيرو و مقلد از حساب رهبران منیت زده و دنیا طلب جداست . آن گونه که از کارکرد های عينيت يافته و تجربيات تاريخي بدست مي آيد ، امروز سود عده اي از متوليان دين و اربابان قدرت و ثروت ، در آشفتگي اوضاع وفلاکت و عقب ماندگي مردم است ؛ چرا که آنان که زنده به اوهام و ترویج خرافاتند ، در اوضاع بسامان و عقلانی جايي و منافعي ندارند. برای توصیف بهتر به شمارش برخي از ويژگي هاي اسلام مستبدين که در چهره فرقه قدرتمند در جمعیت ها و کشور هایی متجلي شده و مانع تحقق اسلام مردمگرا است ؛ می پردازیم که عبارتند از :
تقویت هویت طلبی مذهبی برای ممتاز ساختن هر چه بیشتر یک فرقه از سایر فرق اسلامی و سپس تحمیل آموزه های حکومتی به آن و دستاویز قدرت قرار دادن آن ؛
اعتقاد به اصالت حکومت در آموزه های وحی و سیره انبیاء و اولیاء الله ؛
اعتقاد به معین بودن شکل و نوع حکومت و کیستی حاکم برا ی متدینین ؛
مطلقه خواستن و مقدس نمودن حکومت و مندوب خواندن حاکم از سوی خداوند و ناحیه مقدسه و نیز فربه سازی نقش آن ، در برابر نقش مردم ؛
اعتقاد عمیق به فربه سازی روحانیت و مفتی وابسته ، برای ایجاد واسطه در روابط آزاد انسان با خدا و نیز به عنوان تنها سامانه حزبی برای سامان بخشی به مردم ؛ لذا بر بي شکلي مردم و نفي شکل یافتگی جمعیت در احزاب و گروه هاي اجتماعي تاکيد می شود ؛
استفاده فراوان از شبیه سازی رخدادهای این زمانی با حوادث تاریخی ، برای اثبات حقانیت خود در نزد عوام و نفی و طرد قرائت ها ی متفاوت ومنکوب ساختن نقد اندیشمندان ؛
تاکید افراطی بر اعتقاد به ناجی موعود و آخرالزمانی جلوه دادن شرایط جهان ؛
گرایش به خاص گرایی فرهنگی و تعصب عمیق به معتقدات خویش به عنوان فرقه ناجیه و منحرف قلمداد کردن دیگران ؛
ترجیح استبداد و حکومت هدایت گر ، بر دموکراسی و حقوق بشر ، نفي اختيار مردم براي انتخابات آزاد، دریافت اطلاعات آزاد و...؛
تعمیق و تغلیظ رابطه مرید و مرادی ، ترویج تملق و مداحی و تبلیغ وجوب و ضرورت محوریت فرد در حکومت ؛
اختصاص انحصاری حکومت به شانی از شئون فقها و حدود اختیارات فقیه حاکم را همانند و همسطح اختیارات رسول الله بر مومنین پنداشتن و در نقطه مقابل غصبی دانستن و غیر شرعی قلمداد کردن حکومت غیر فقیه ؛
منبع مشروعیت الهی فرض می شود و حاکم منصوب و متصل دانسته می شود . از این رو انتخابات و سایر الزامات حیات مدنی مانند تکثر ، مدارا و فعالیت آزاد احزاب و اطلاع رسانی ؛ از اساس مردود تلقی می شوند . هر چند ممکن است برای فریب دشمن یا حفظ ظاهر دموکراتیک به این امور نیز توجه نشان دهند . از این رو نوعی از نفاق و چند پارگی شخصیت در بین مسوولین و سپس شهروندان پدید می آید ؛
فقدان پذیرش نظارت مردم بر حاکم و عدم التزام به پاسخگویی او به مردم ؛
نابردباری با مردم و بد اخلاقي و خشونت در برابر منتقد و معترض و سلب عملی حق اعتراض شهروندان با کافر ، طاغی ویا عاصی معرفی کردن منتقد و معترض ؛
ترویج توهم توطئه و بزرگ نمايي دشمن خارجي و گاهی ايجاد دشمني و جلو گيري از هر گونه روابط سازنده و تعامل با ديگر کشورها ؛
ارائه قرائت رسمی واحد از دین ، شریعت و مذهب و صحيح پنداشتن و مطلق نمودن برداشت هاي خود ؛
..................
5 - مخالفين قرائت رحمانی از اسلام
به رغم وجود هم پوشانی مفاهیم اسلام و رحمت ، شاهد سبقت بیش از پیش و روز افزون خشونت ، تصلب و تحجر در دنیای اسلام می باشیم . با توجه به این واقعیت عملی ، به بررسی علل مخالفت با اسلام رحمانی می پردازیم . پدیده ای که می توان آن را از بعد از پیامبر ( ص ) ، آشکارا و در عینیات روابط اجتماعی و سیاسی صدر اسلام نیز رصد کرد . علل و عوامل ایجابی یا مقوم استبداد در حوزه اسلامی را ، می توان به شرح ذیل شماره نمود :
1-5 پدیده استبداد ، استبداد و مستبدین با اسلام رحمانی سنخیت و سازش ندارند . چرا که آنان حیات خود را مرهون دستگاه ایدئولوژیک خشن می دانند ؛
2-5 روحیه گذشته گرایی ، عمده گروه های طرفدارگذشته گرایی شامل : باور مندان به اسلام تاریخی از مذاهب مختلف و سلفیون و اخباریون می باشند . آنان به جای بازگشت به دنیای وحی و پیام پیامبر داعیه بازگشت به عصر پیامبر را دارند و فاصله هر چه بیشتر با دنیای مدرن و مظاهر آن را فضیلت دانسته و دستاوردهای آن را مذموم می شمارند ؛
3-5 رقبا ، برخی از رقبای لائیک و ایدئولوژیک و حتی دول استعماری ؛ آنان که دموکراسی را به عنوان ارزش فرهنگی و سیاسی خویش تبلیغ می کنند . اینان نیز در بسیاری از موارد با استقرار سیستم های فکری انسان گرا و دموکراتیک و پیدایش بنیان های قدرتمند در حوزه اسلامی مخالفند. چرا که منافع بیشترینه آنان ، درجهل مردمان و شعله ور بودن مخاصمات مذهبی درون منطقه ای رقیب ؛ تامین می شود . تفاوت ماهوی در رویکرد دیرینه آنان بوجود نیامده است ، آنان تا دیروز با ساز و کار اقتصاد استعماری و امروز نیز با پیش دستی در اقتصاد عصر اطلاعات ، همان رویه ها را تعقیب می کنند .
به هر حال با توجه به محوریت اخلاق ، عقلانیت و انسان گرایی ، معرفت دینی مبتنی بر اسلام رحمانی در منطق سیاسی خویش ، رجوع به خرد جمعی و مشروعیت گردش آرام قدرت را توسط مردمان هر جامعه می پذیرد، همان گونه که در منطق اجتماعی خود مدنیت و مشارکت مردم در قدرت را می پذیرد . اسلام رحمانی ، متاع اقتدار دینداران و متولیان دین را از دین ، جستجو نمی کند ؛ بلکه اقتدار فرد و جامعه را ، از راه درون طی می کند .اسلام رحمانی به هیچ روی برای حکومت راه آسمان را نمی پیماید و از زر و زور و تزویر ؛ برای توجیه قدرت استفاده نمی کند . اسلام رحمانی برای اثر گذاری سیاسی مومنین ، احیای امر به معروف و نهی از منکر و پایبندی به معتقدات و ارزش های خود ؛ هنجارهای انسانی را ترویج می نماید. ولی هرگز راه ضد ارزش ها و توسل به ناهنجارهای اخلاقی را برای کسب یا نگهداری قدرت بر نمی تابد .
6 - نباید ها و مطرودهای اسلام رحمانی
همان گونه که در اسلام رحماني اصول و مشخصه هايي مانند؛ اصالت حق و اصالت انسان وجود دارد که آن را از ديگر اسلام ها متمايز مي سازد ؛ آموزه هایی در برخی از قرائت های از دین وجود دارد که نه تنها نمی تواند به اسلام رحمانی راه داشته باشد ، بلکه در تضاد آشکار با آن قرار می گیرد . برای نمونه ، درزمينه اصول بنيادين بايد گفت ؛ در اين قرائت از اسلام ، مواردي مانند اصالت جهل ، اصالت حکومت ، اصالت خشونت و اصالت تقدم طبقه خاص وجود ندارد ؛ که در ادامه به توضیح اجمالی آن ها می پردازیم :
1-6 - اصالت جهل
معجزه اسلام در بدو ورود و ظهور ، جهل زدايي بوده است . و معجزه پيامبرش کتاب است ، و خدايي که به بشر معرفي مي کند ، او را به علم و دانايي هر چه بيشتر ترغيب مي نمايد . در قرآن کريم ، مکرر اهالي علم را تکريم نموده و جهل و نا داني را به شیطان و شئامت منسوب مي کند ؛ به عنوان نمونه می توان به توبيخ ها و طردهايي که درآيات زير است ، توجه نمود :
افحکم الجاهليه يبغون و من احسن من الله حکما لقوم يوقنون ، آيا آن ها خواهان حکم ( امر حکومت ، داوری ، و شرایط ) جاهليت اند ، براي قومي که يقين دارند ، حکم چه کسي از حکم خدا ، بهتر است ( مائده - 50 )
خذ العفو و امر بالمعروف و اعرض عن الجاهلين ، عفو را پيشه کن و به نيکي فرمان بده و از نادانان رخ بر تاب ( اعراف 199 ) .
حرکت بدون علم و بصيرت ، آدمي را از کوي کرامت دور مي دارد و به سوي انحطاط و تباهي سوق مي دهد . چنانچه از امام علي ( ع ) نقل مي شود که فرمود : لو ان العباد حين جهلوا وقفوا لم يکفروا و لم يضلوا ، اگر بندگان خدا در هنگام ناداني ، از ادامه راه باز مي ايستادند ، نه کافر مي شدند و نه گمراه و يا بيان مي دارد : الجاهل ميت و ان کان حيا ، نادان مرده است اگر چه به ظاهر زنده باشد .
شاخصه ها و نتايج حاکميت جهل ، یا اجتماع دین و جهل عبارتند از :
فاصله پيدا کردن از تمام فضيلت هاي اخلاقي و هنجارهاي عرفي ؛
ميدان داري صغار امت و بيخردان ؛
گوشه نشيني و انزواي متخصصان وعالمان واقعي ؛
سيطره افراط و تفريط بر انديشه ها و رفتارها ؛
پيشي گرفتن منافع زود گذر دنيوي بسياري ازعلما بجاي بيان حقايق ؛
پيدايش فساد در امرا و مطلق شدن اوامرو نواهي آنان ؛
ناتوان وپيرو خواستن مردم توسط زعماء ؛
بروز خشونت ، ناپايداري و توسعه نايافتگي در جامعه ؛
پيدايش پديده ايستايي و گذشته گرايي ؛
و ... .
2-6 - اصالت قهرو غضب و خشونت
سبعیت و غضب انسان ، نماد ویرانگری او در کره خاکی است . جمع دین و قوه غضب ، به نهادینه شدن و گسترش سبوعیت و خشونت بشر می انجامد . لذا فرهنگ و دين آنگاه که ابزار قدرت قرار مي گيرند ، کارکردي شيطاني دارند . همچنین اگر دين و يا قدرت در خدمت انسان و راه حق نباشند ؛ شيطاني خواهند بود . بنا به تجربيا ت فراوان بشري ، دين در خدمت قهر و غضب ، براي بشريت فاجعه آفريني مي کند . نمود بارز چنين وضعيتي را مي توان در بروز رخداد هاي غير قابل قبول ذيل ، که از نظرمعيارهاي انساني و ديني کاملا مردود است ؛ مشاهده نمود :
جنگ هاي بي پايان مذهبي ؛
تکفير و تفسيق غير خودي ها ؛
تفتيش عقايد ؛
گسترش زندان و اعدام و کشتار ؛
سلب آزادي هاي طبيعي و مشروع انساني ؛
حاکميت سانسور و انحصار فرهنگي و اطلاع رساني .
نکته انتهایی آن که ، ناديده گرفتن استعدادهاي انساني جامعه و جلوگيري از گردش نخبگان، از نتايج گريز ناپذير تلفيق دين با قواي قهريه بشري است .
اين همه ، در حالي است که قرآن به صلح و دوستي فرا مي خواند و بيان مي دارد : فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينکم ، از الله پروا کنيد و با يکديگر سازش داشته باشيد ( انفال 1 ) و الصلح خير، صلح و سازش نيکو و پسنديده است ( نساء 128 ) . و يا هدف پيامبران را اصلاح امور معرفي مي فرمايد ؛ از جمله شعيب پيامبر ( ع ) به مخاطبين خود گفت : ان اريد الا الاصلاح ما استطعت ، تا آنجا که بتوانم جز اصلاح ، اراده نمي کنم ( هود 88 ) و بالا تر از آن هدف پايش و آزمون انسان ها را معلوم شدن دوري و نزديکي آن ها به صلاح و فساد معرفي مي نماید : و الله يعلم المفسد من المصلح( بقره 220 ).
آنچه در مورد نصر بالرعب و توسل به زور براي گسترش اسلام توسط پيامبراکرم ( ص ) در برخی از متون نقل شده ؛ نوعي تحريف و توهين آشکار به پيامبرواخلاق نيکوي اوست . کسي که خود مي گويد : اني بعثت لاتمم مکارم الاخلاق ، من براي کمال بخشي به اخلاق مبعوث شدم، چگونه مي تواند پايه هاي حکومت و دنياي خود را بر ترس و ارعاب ديگران که ستم آشکار است ، قرار دهد ؟ همچنين نصر بالرعب ، موضوعي است که با واقعيت هاي تاريخي و نيز آزادي هاي مصرح در متن اسلام کاملا مغايرت دارد . حديثي که از پيامبر در اين خصوص نقل مي شود ، و آن مربوط به وقايع خاص و محدودي است که اولا ، اين کلمه کلا چهار بار در قرآن کريم تکرار شده ، يک مورد مربوط به قوم يهود بني نضير در اطراف مدينه مي باشد اين قوم پس از نقض پيمان همزيستي با مردم مدينه ، با ابوسفيان وارد پيمان بر عليه مدينه و پيامبر مي شود و قصد جان پيامبر را مي کنند ؛ که در نبرد با مسلمانان ، خداوند در دل آنان وحشتي مي افکند و آنان با دستان خودشان به تخريب امکانات قلعه و اموال خودشان اقدام مي کنند ؛ اين واقعيت را قرآن کريم در سوره حشر به طور مفصل به تصوير کشيده است ؛ و قذف في قلوبهم الرعب يخربون بيوتهم بايديهم ، خداوند در اينان وحشت و ترسي ايجاد کرد که خانه هايشان را به دست خودشان خراب کردند ( حشر 2 ) . در این گونه از موارد "رعب" ناشي از بی پایگی کفر يا شرک و ستيز با حق است که رخ می نماید و ربطی به روش حکمرانی و یا ناشی از ابهت قدرت مادی نیست ؛ چنانچه بيان داشت : سالقي في قلوب الذين کفروا الرعب بما اشرکوا بالله ( آل عمران 151 ) . نوع رعب الهي موضوع اين آيات ، امري دروني و نتيجه ترديد و تشکيک در حق مي باشد ، و آن با حاکميت عملي و فيزيکي ارعاب و وادار نمودن خلق الله به تمکين توسط حکومت ها کاملا متفاوت است . آيات فوق و نظائر آن ها ، به بي بنيادي اعتقادي مشرکين مربوط مي شود و يا حداکثر مي توان آن ها را مربوط به معجزه اي قلمداد کرد . از اين رو مضمون روايت نصرت به رعب پيامبر ، در صورت صحت نياز به تفسر و تاويل صحيح دارد . ولي به هر حال ، نمي تواند شموليت بيش از آن داشته باشد، همان گونه که نمي توان آن رخداد مبارک را به عنوان روش و مشي مومنان و يا روش حکومت صالح قرار داد ؛ چرا که ساير آيات و استنادات معتبر با آن مخالفت جدي دارند .
3-6 - اصالت قدرت و حکومت
وقتي به دست آوردن يا حفظ قدرت اصل قرار مي گيرد ، نه تنها ارزش هاي بنيادين ؛ معنا و مفهوم خود را از دست مي دهند بلکه ، بسياري از مخاطبين آن ارزش هاي والا از دست مي روند . نتيجه اصالت قدرت ، پديد آمدن شرايطي است که مي توان آن را اوج دنيا خواهي و تلذذ اهالي آن ، قلمداد نمود . براي تبيين بهتر مساله ، به موارد ذيل مي توان توجه نمود :
نخست آن که ؛ کارکرد دين هدايت اختياري و درونی مردمان از راه آگاهي بخشي و افزايش معرفت ، به سوي خدا و گسترش ارتباط با اوست . مساله اي که در معنا بخشي به هستي و زندگي و فعاليت هاي انسان نقش موثري دارد . از اين رو ، مقدم بر هر کارکرد ديگر ، فلسفه اصلي دين را سه عنصر بنیادین "فرديت"، "دیگر خواهی " و "خداپرستی " می سازند . چرا که در وهله اول و مقدم برهر مساله ديگر، مبدا و معاد انسان و راه او را مي نماياند . در وهله بعد ، نحوه ارتباط با خدا ، چگونگي ايمان ، چيستي انگيزه ها و نيت ها ، عمل و پاسخگويي وسرانجام پاداش يا مجازات هر کس به خود او مربوط است . لذا تربيت اخلاقي و اصلاح نحوه معاشرت با ديگران و با هستي تحت تاثير عميق رابطه انسان با خدا قرار گرفته و به تناسب ايماني که ايجاد مي کند ، نوعي از آرامش بخشي فردی و جمعی را نيز به ارمغان مي آورد .
دوم آن که ، با پذيرش فرض فوق ، برقراري حکومت ديني ؛ هدف انبياء عظام الهي نيست ، هر چند اصلاح جامعه از طريق اصلاح آدم ها مي تواند مفروض و مورد پذيرش باشد . و به تعبير شهید مطهري استقرار قسط و عدل اجتماعي ، ارزش ثانوي دارد و مقدمه اي البته مفيد ، براي هدف اصلي که توحيد نظري و عملي است ؛ مورد اهتمام مي باشد .
از اين رو، اولا ، پيامبران فقط دعوت به توحيد مي کنند ونسبت به آينده انسان انذار و ابشار مي دهند انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا ( احزاب 45 ) و حقايق را مي نمايانند. چنانچه فرمود : يا ايها الناس قد جائکم برهان من ربکم و انزلنا اليکم نورا مبينا ( نساء 174 ) . آنان به صراحت قرآن کريم و به گواهي تجربيات بشري ، در اين راه مزدي از مردم دريافت نمي کنند و ما اسئلکم عليه من اجر ان اجري الا علي رب العالمين ( شعرا 109 و 127 و 145 و 164 و 180 ) ؛ اگر آنان پيرو اصالت قدرت و تشکيل حکومت بودند ، در آن صورت بالاترين پاداش ها را از آن خود کرده بودند ثانيا ، بکار گيري قدرت براي هدايت مردم ، با اختياري بودن پذیرش اصل دین و عاملیت آزاد انسان در عمل به اوامر و نواهی آن ؛ ناسازگار است ؛ خداوند نيز به صراحت چنين رويکردي را براي هدايت خلق مردود مي شمارد . از طرفی بیان می دارد ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن ( نحل 125 ) و از طرف دیگر در تکمیل این رویکرد بیان می دارد : لا اکراه في الدين قد تبين الرشد و من الغي ، در دين اکراهي نيست. چرا که راه از بيراهه آشکار است ( 256 بقره ) ثالثا ، اصالت بخشيدن به قدرت ، غلبه به وسیله رعب و ستم را توجيه مي نمايد و به ابزار نا مقبول و نامشروع ، مشروعيت مي بخشد و استبداد را نيز ( که همان تحقیر روشمند انسان است ) مجاز مي شمرد ، در اين صورت با تناقض هايي روبرو مي شويم که دامان دين حنيف از آن مبرا است . چنانچه در مورد اعمال فرعونیت روشمند می فرماید : ان فرعون علي في الارض و جعل اهلها شيعا ... فرعون در زمين سر بر افراشت و مردم آن را چند فرقه اي کرد... ( قصص 4 ) رابعا ، در عصر اختفای امر الهی ، با تفاوت و تنوع بسيار قرائت هاي ديني و مذهبي و عدم توافق دينداران از مذاهب و نحله هاي مختلف فکري در حوزه يک دين واحد روبرو می باشیم . موضوعی که در عمل سبب ساز بروز اختلافات عملي و جنگ هاي بي پايان بین مذهبي شده و مانع بزرگی برای ایجاد حکومت بشمار می رود . خامسا ، دين براي مردم و در خدمت کمال آنان است نه براي فدا شدن آن ها براي دين ، همچنين است براي انبياء و اولياء و اوصياي نبي ( ع ) ، که هر يک نعمتي بزرگ براي مردم هستند . هر چند مردم با استفاده از تعاليم و هدايت هاي آنان به سعادت مي رسند ؛ اما به هيچ روي آنان اربابان دنيوي ويا به مثابه فرمان فرمايان حکومتي مردمان نبوده اند . لذا آنان به دنبال متاع قليل دنيوي حکومت نبوده و نيستند ؛ در این خصوص ، نحوه مواجهه حضرت امیر ( ع ) با حکومت به شدت درس آموز است . سادسا ، شکل و محتواي حکومت، نوع و محدوده اختيارات حاکميت و کيستي حاکم و ... از مسائلي است که شرايط اجتماعي ، اقتصادي و سياسي هرکشور ، براي هر دوره تاريخي ، معين مي نمايد و اصولا ، اگر دین نوع و تعيني خاص از حکومت را ارائه می داد ، موضوع با جاودانگي پيام دين الهي و البته با مقتضيات عقلي نا سازگاري داشت .
در صورت پذيرش موارد فوق و از آنجا که معلوم گرديد که حکومت قداست ويژه اي ندارد ، صيانت از آن هم واجب نفسي نيست . اتفاقا، تحميل يک قرائت خاص از ميان انواع قرائت ها ، به عنوان قرائت حکومتي از دين و ترويج آن ، نه تنها شرعا هيچ مجوزي ندارد ؛ بلکه مي تواند به ايجاد فرقه اي جديد ، با انواع انحرا فات قابل پیش بینی و تا حدودی تجربه شده ؛ منجر گردد . براي نمونه تفسيري که از "اولی الامر" موضوع آیه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولی الامر منکم ... ، ( نساء 59 )؛ در زمان زمامداری و شرایط اصالت حکومت ترويج مي شود ، در تعارض با دیگر زمان ها و در تعارض با بسیاری از نصوص قرار می گیرد . طی این سلسله تاویل هاست که تعميم ولايت الله و رسول الله به ائمه اطهار وپس از آن به فقها و اخذ جواز حکومت از آن با استناد به احاديثي که چند و چون بسيارفراوان در مورد اعتبار آن ها ادامه دارد و با مباني عقلي نيز برخورد هايي دارند ؛ ممکن می گردد . این ها از نمونه مسائلی است که دین را از مدار و راه اصلی خود منحرف کرده و کارکردهای فرقه ای را تقویت می کند .
4-6 - اصالت و تقدم خواص برتقدم انسانيت و مردمگرايي دين
دين پيامبر( ص ) از طبقه ممتاز اجتماعي نبوده و تعليمات او يکسره بر نفي امتيازات واهي طبقاتي و آزادي برده ها و نفي تفاخرو تکاثر و بر استقرار عدالت و برابري و آزادي مردمان استوار بوده است ؛ همچنین دعوت آن عام مي باشد و همه مردم ( ناس ) را مخاطب خود مي داند . با تاسف بسیار در عصر ما بلکه مدت ها قبل از آن ، در اسلام و پیش از آن البته ، در بسياري از اديان ، برخی از متوليان دين مشخصا "عده ای از طبقه مقدس شده روحانيون" ، خود را رابط بين خدا و بنده معرفی می کنند . در حالي که حسب آموزه های دین حنیف ، تقدم با ارتباط مستقیم با حضرت حق است و چنین اقثضایی را ماهیت از اویی انسان و ضرورت رشد و کمال او ایجاب می کند. لذا دین به شدت انسان گرا و مردم گرا است ، اما گویا خواص هم باید خود را تعریف کنند .
شواهد بسياري از آيات قرآن کريم وجود دارد که دينداران را نسبت به نقشي که برخی از احبار و رهبان ، براي خود قائل مي شوند هشدار داده است و چهره واقعي و منفي آن ها را نمايانده است . چنانچه مشفقانه بيان فرمود : يا ايها الذين امنوا ان کثيرا من الاحبارو الرهبان لياکلون اموال الناس بالباطل و يصدون عن سبيل الله و الذين يکنزون الذهب و الفضه و لا ينفقونها في سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم ، اي کساني که ايمان آورده ايد ، بسياري از عالمان دين ، احبار و رهبان ، البته اموال مردم را به ناحق مي خورند ، آن ها از راه خدا باز مي دارند و کساني را که زر و سيم مي اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمي کنند به عذابي درد ناک نويدشان ده ( توبه 34 ). همزمان با هشدار ، به توبيخ تقليد کورکورانه مردمان از آنان پرداخت : اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله ، عده اي از اهل کتاب ( به ناروا ) علما و راهبان خود را ارباب خود گرفتند (توبه 31 ) .
البته حساب کسانی که تفقه اختصاصی و حرفه ای در دین دارند ، بر اساس موازین تقوایی به تبلیغ می پردازند و معیشت خود را بار بر دین و مردم نمی کنند ؛ با دیگران از آنان ، نه تنها کاملا متفاوت است بلکه مورد تکریم و تحسین حق قرار دارند . چنانچه از یک سو فرمود : فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین ( توبه 122) و از دیگر سو مردم را تکلیف کرد ، تا آنچه را از احکام شریعت ، خود نتوانسته اند بدست آورند ، از عالمی که می داند سوال کنند و اسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون ( انبیاء 7 ) .
7 - باید ها و ویژگی های اسلام رحمانی
مهمترین ويژگي هاي بنيادين اسلام رحماني ، یعنی آنچه آن را از غیر خود متمایز می کند ؛ را مي توان به شرح ذيل خلاصه نمود :
1-7 - اصالت حقيقت
حقيقت گوهر گم شده ای است که انسان در مسیر کمال ، بخشی از آن را می یابد . اصالت براي حقيقت قائل شدن ، به معناي تسليم شدن در برابر حق است ؛ به دور از ريا و نفاق . و آن دوري از باطل در حوزه انديشه و دوری از راه ناصواب در حوزه عمل است . نفس گرايش به حقيقت در همه امور فردی و جمعی ، سازنده و آرامش بخش و زیبایی آفرین است . گرایش به حقیقت با ادعا و دعا میسر نیست ، بلکه مراتبی دارد ؛ که ما به ذکر چهار مرحله مهم حقيقت گرايي اشاره داریم :
تلاش براي شناخت و کشف حقيقت ؛
بردباري در پيروي از حقيقت ؛
و همراهي و حمايت اهل حقيقت ؛
ترویج و توصیه حقیقت .
"حق" در مفهوم عام خود و به تعبير راغب ، مطابقت با واقع و وقوع شي در محل خويش است . اما در شواهد قرآني ، بنا به نقل از تفسير شعاعي از قرآن ، حق از اسماء الهي است وحاقه از مشتقات آن به معناي قيامت است و توصيه يکديگر به حق ( آن طور که در ... و تواصوا بالحق و ... در سوره عصر مورد نظر است ) به معناي دعوت به توحيد ، پيامبران الهي ، دين خدا ، حريت و آزادي انسان و عمل صالح مي باشد ؛ موضوعي که قوام بخش حق در جامعه بوده و سبب مي شود تا انسان با حق سنخيت پيدا کند .
استقرار حق با تعمق در خيرات و اقامه معروف ها و عمل بدان ها حاصل مي شود . پيش درآمد استقرار حق در جامعه ، ايمان و عمل صالح ، تحمل ديگران ، آزادي انديشه و گفتگو و جريان آزاد اطلاعات است ؛ فضايي که از استبداد، انحصار فرهنگي و سانسور و انواع آزار و رنج انسان خبري نباشد .
پيامبران نيز موظف شدند تا مبلغ حق و حقيقت باشند و بدور از سيطره و قدرت تحميل ، آن را ارائه نمايند تا مردم نيز با اختيار و انتخاب خويش آن را پي گیر باشند . چنانچه بيان داشت : و قل الحق من ربکم فمن شاء فليومن و من شاء فليکفر و بگو حق نزد پروردگار شماست پس هر که خواهد ايمان بياورد و هر که خواهد کافر شود ( کهف 29 ) ، ضمنا اطمينان مي دهد که کلام الهي وحي ، حق است تا مردم از آن پيروي نمايند؛ الحق من ربک فلا تکن من الممترين ، حق از جانب پروردگار توست پس از ترديد کنندگان مباش ( ال عمران 60 ) .
نه تنها مومن به دنبال حق است و حقيقت گمشده اوست ؛ بلکه نوع انسان به سبب فطرت الهي حق جو است ؛ يا ايها الا نسان انک کادح الي ربک کدحا فملاقيه ، اي انسان تو رونده به سوي پروردگارت هستي ، و موقع ملاقات فرا مي رسد ( انشقاق 6 ) . از اين رو ، خداوند نيز با هدايت تکويني و تشريعي ، انسان را ياري نموده است ؛ چنانچه حضرت موسي ( ع ) در معرفي خداي خود بيان داشت : ربنا الذي اعطي کل شي خلقه ثم هدي ، پروردگار ما کسي است که هر چيز را متناسب آفرينش داده و آنگاه اسباب هدايت او را فراهم آورده است ( طه 50 ) . اما راه هاي وصول انسان به حق و حقیقت متفاوت و نيز متعدد است ، ممکن است هر کس از راهی برود ، ولی با راه دیگری از جمله با راه مدعی دیگر یکی نباشد و هر دو نیز ماجور باشند . راه اصلی انسان به حقیقت را می توان تعقل و تفکر دانست . هر چند ممکن است راه شهود یا هر راه دیگری نیز برای خواص گشوده باشد ؛ ولی برای متوسطین تفکر و تعقل ، راه اصلی قلمداد می شود که ما به کلیاتی از آن اشاره داریم .
تدبر و تعقل براي انطباق ادراکات با واقع ، توام با تعهد دروني به همراهي با حق وحقيقت و در نهايت تمکين به براهين و استدلال ، همان گونه که فرمود : قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقين ، بگو اگر راست مي گويند استدلال خود را ارائه کنند ( نمل 64 ) و يا در يک قياس دعوت به بينش و به کار گيري بينايي را داشته و بيان مي دارد : قل هل يستوي الاعمي و البصير ، بگو آيا بينا و نابينا برابرند ( رعد 16 ) . به همين مناسبت توصيه به باز بودن مجاري اطلاعاتي انسان مي کند و مي فرمايد : فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه ، پس بشارت باد کساني را که شنواي اقوال مختلف براي اتباع احسن هستند ( زمر 17 و 18 ) .
در تقویت این رویکرد ، استفاده از خرد ديگران در يافتن حق ، مورد تاکید است . چنانجه مشورت خواهي و راهنمايي شدن در امور فردي توصيه شده است ؛ و شاورهم في الامر ، و با آنان در کارها مشورت کن (آل عمران 159 ) و در مسائل جمعي نيز مراجعه به خرد جمعي و مشارکت همگان مورد تاکيد واقع شده است ، چنانچه فرمود : و الذين استجابوا لربهم و اقاموا الصلوه و امرهم شوري بينهم ... ، و کساني که امر پروردگارشان را اجابت کردند و نماز بر پا داشتند و کارشان در بين خودشان به مشورت است ... (شوري 38 ) .
حقیقت طلبی و حقیقت گرایی مومن ، راهنمای عمل او در زندگی است . اگر ایمان به غیب دارد و خدا را و معاد را می پذیرد ، اگر زندگی را هدفمند و با ارزش می خواهد و از لغو ، لهو و لعب می گریزد ، اگر در پذیرش دین خود و حتی مسایل فرعی آن معیار دارد و هر گونه داده اعتقادي را با قرآن با اخلاق انسانی و با عقل محک می زند ، اگر برای یافتن حق ، افراد را محور قرار نمی دهد بلکه همان گونه که از امام علي ( ع ) نقل شده که فرمودند : حق و باطل ، با قدر و شان افراد شناخته نمي شوند حق را بشناس تا با محوريت آن پيروان حق را بشناسي و باطل را درياب که با آن بتواني پيروان آن را بشناسي ؛ این گونه رفتار یعنی حب حقیقت و حقیقت گرایی .
2-7 - اصالت انسان
انسان گرايي به استناد اصالت اخلاقی آن و به استناد برخی از آموزه های موجود در ادیان الهی ، قبل از زمان پیدایش و سیر مکتب اومانیسم ، وجود داشته است . هر چند تدوین آن و ارائه نوعی خاصی از آن ، متناسب با نیازهای روزآمد انسانی ؛ ارجمندی ویژه ای دارد . انسان گرایی در صورتی که به اخلاق پیشادینی و شریعت عقل ارجاع داده شود ، موضوعی البته اثبات شده است . در آموزه هاي الهی نیز انسان گرایی ، از معرفت مستند اين زماني دين قابل استخراج و استنباط است . موضوعي که به خوبي اين قابليت را دارد که بين اسلام و مدرنيته پيوند بزند و در تربيت شهروندان اين عصري نیز موفق باشد . در این مسیر و برای نیل به درک بهتر از انسان گرایی اسلام ، به استنادات اجمالی ذیل می توان توجه نمود :
اسلام انسان را داراي سرشت و روح الهي مي داند، چنانچه فرمود : فاقم وجهک للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ... ، پس حق گرايانه به سوي اين آيين روي آور ، ( با همان ) فطرتي که خدا مردم را به آن سرشته است تغييري در آفرينش خدا نيست ( روم 30 ) ؛
او خليفه خدا معرفي مي شود ... اني جاعل في الارض خليفه ، ما تو را خليفه و جانشين خود در زمين قرار داديم ( 30 بقره )؛
خداوند امکان هدايت و راه يابي انسان را فراهم مي سازد انا هديناه السبيل ... ، به همين سبب خداگونگي و اتصاف به اوصاف الهي از اهداف ارتقاء دهنده و کمال بخش انسان و مايه مباهات او است ؛
او به نوع انسان کرامت بخشید ؛ چنانچه بیان داشت : لقد کرمنا بني ادم ، ما انسان را کرامت داديم (اسرا 70 ) . هر چند اصالت ياد شده را نه تنها در آيات فوق ، که درهر يک از آيات کتاب هدايت و سراسر نور قرآن ؛ مي توان يافت .
نتيجه آن که ، موارد تصريح شده در خصوص انسان گرایی را مي توان شامل امور ذيل دانست :
محترم بودن حق حيات ، آبرو و حيثيت نوع انسان ؛
رعايت کرامت ، اختيار و آزادي نوع انسان ؛
مدارا نسبت به عقايد گوناگون بشري ؛
حجت بودن عقل انسان برای شناخت ، برای راهیابی به حق و در تعامل با دیگر انسان ها و دیگر اشیاء و امور ؛
دعوت به خرد جمعي براي اداره امور ؛
حداکثري دانستن منطقه الفراغ به عنوان حوزه اجتهاد عقل و خرد جمعی ؛
دعوت برای اهتمام به عدالت ، پيشرفت و توسعه انسانی ؛
تلاش براي حصول کمالات و تقويت مکارم و ضوابط اخلاق در حوزه های اجتماعی و فردی . برای نمونه دعوت به اموری مانند : جوانمردي ، رعايت حقوق ديگران ، خير انديشي و خير رساني به ديگران ، دفاع از مظلوم و دوری از انواع گناه و رذایل و آلودگی های فردی ، انجام وظایف وضع شده الهی برای فرد ، جلب فضائل و پایبندی به آن ها و ... ؛
برداشته شدن تکاليف خارج از توان و نيز دشوار از انسان ؛
فراهم بودن امکان رجوع مکرر به راه حق ؛
حرمت داشتن آگاهي انسان ؛
حرمت داشتن کار و تلاش او ؛
توجه به ارضاي نياز هاي مادي ومعنوي انسان ؛
....... .
8 - صلاحیت ها و موضوع شناسی اسلام رحمانی
از آنجا که ماموریت اسلام با هدف انسان و کمال بخشی به او هماهنگی دارد و از آنجا که ایمان مسلمان واقعی ، ایمان به خدا و معاد، را همواره در هر موقعیت با خود همراه دارد و نمی تواند از خویش جدا سازد و از آنجا که اسلام ، محبت و خدمت به دیگران را سرلوحه رفتار اجتماعی مومن قرار می دهد و نیز از آنجا که عمل صالح و سبقت در خیرات شان مومن است ؛ ناگزیر می بایست تعالیم و آموزه های دین حنیف ؛ راهبرد هایی همزمان در حوزه های فردی و اجتماعی داشته باشد . هر چند اولویت با حوزه فردی و انسان سازی است ، مخا طب واقعی فرد است و در نهایت مسوولیت پاسخگویی با فرد است . حتی به سبب آن که محمل مسوولیت های اجتماعی فرد است در این خصوص نیز از فرد سوال می شود ، دستورات دین در حوزه های اجتماعی ، گاهی سیاسی می شود و ضرورت دخالت فرد را در حوزه سیاست معین می دارد . لذا ورود مسلمان به عرصه فعالیت های اجتماعی و سیاسی نه تنها بلا مانع ،که گاهی وجوب پیدا می کند . برای نمونه وقتی عدم همراهی با ستم مطرح می شود و یا پای مبارزه با ظلم و استبداد به میان می آید ؛ یا انجام کار نیک و حتی سبقت در آن مطرح است و یا زمانی که دفاع مشروع ضرورت می یابد و یا گاهی که به درستکاری و انصاف در معاملات ، کسب درآمد حلال ، ادای شهادت بحق ، باقی بودن بر سر پیمان ها و وفای بعهد و ... توصیه می نماید ؛ همه و همه مجوزهایی برای ورود مسلمان به عرصه اجتماعی و سیاسی است . بویژه زمانی که در مراجعه به محتوای متون کتاب و سنت تاکیدات بسیاری را در عرصه عمومی برای شخص مومن می یابیم . بنا بر این مسلمانان نمی توانند خود را بدون وجود هیچ دلیلی از موهبت سیاست ورزی که در بیشتر مواقع ، عرصه انتخاب های بزرگ آدمی و همنوعان است و تعین سرنوشت مطرح است ؛ محروم نماید . چرا که چنین رویکردی با اهداف شریعت ، عقلانیت رفتاری و اخلاق انسانی سازگاری نداشته و مجوزی ندارد .هر چند ورود عنصردین و مذهب به عرصه حکمرانی با ابهامات و مشکلاتی روبروست ؛ اتفاقا به همین دلیل ، بسیاری از متدینین کمتر آن را بر می تابند و بیشتر خود را در معرض انزوا و تعطیل رفتار سیاسی قرار می دهند ، که به یقین این شیوه تعطیل گرایی نیز نمی تواند با سایر آموزه های دین حنیف سازگار باشد . اما بحث ثقیل بودن حکومت دینی را می توان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد ؛ که ذیلا به برخی از آن ها اشاره می شود : اولا ، ورود به سیاست و حکومت حق دین و یا به عبارتی تکلیف مکلف نیست ؛ یعنی به اعتقاد بسیاری از علمای دین ، حکومت از امور متشرعه نیست تا دین همه امور مربوط به آن را از قبل وضع کرده باشد ؛ نوع حکومت در هر زمان از جعلیات بشر در همان زمان است. ثانیا ، یرای ورود این عصری دین نیاز است تا دین قبل از ورود به عرصه سیاست ، ابتدا تکلیف خود را با مفهوم عدالت ( ابهاماتی نظیر تساوی مرد و زن ، نفی برده داری و تساوی مسلمان و غیر مسلمان و مانند آن ) روشن کند و سپس با کرامت انسان و قدرت و اختیار به حقی که امروزه بشر یافته است ، باید تعیین تکلیف کند ، برای نمونه ؛ مفاهیم پر ارزشی مانند ؛ حقوق بشر ، تقدم عقل و اخلاق بر دین و موضوعاتی از این دست ؛ بسیار حائز اهمیت است . این همه در شرایطی است که دیگران ( همه مردم ) با هر آیینی می خواهند در تعیین سرنوشت کشور خودشان سهیم باشند . ثالثا ، برای ورود دین به عرصه سیاست ، اتفاق و اجماع دینداران بر قرائت هایی از دین که متضمن وحدت ، بلوغ و توانایی درونی است ، ضرورت می یابد ؛ موضوعی که در عرصه عمل و در زمان حاضر اختلافات عمیق مذهبی و فرقه ای ، مانع از آن است . چرا که در غیر این صورت ، تنازعات بی پایان مذهبی گریز ناپذیر می شود . به هر حال ، وجود اختلافات مذاهب و نحله های فکری در عصر اختفای امر الهی ، منافع مادی متضاد و عدم امکان عملی برای وفاق اجتماعی و .... بدیهی می نماید . رابعا ، حکومت به اصطلاح دینی از آنجا که با روش خلیفه محور ی ، هدایتگری و ظاهر گرایی دینی ؛ ناتوان از قابلیت انعطاف و حل برخی از مسائل و مشکلات است ؛ به راه حل مصلحت نظام توجه می کند. در حالی که اگر حکومت دینی در پیاده سازی شریعت مصلحت اندیشی را در حوزه حلال و حرام روا بداند ، در مواردی ممکن است به تعطیلی نسبی اجرای شریعت رای بدهد ؛ این در حالی است که دین نیامده تا ناقض ارزش های خودش بشود . در حالت دوم اگر مصلحت اندیشی را در حوزه مباحات روا بدارد ، ممکن است آزادی مردمان را سلب نماید . به هر حال به نظر می رسد راه حل روی آوردن به مصلحت روش قاطع و پایداری برای رفع تناقضات و حل مشکلات اجرایی نخواهد بود . خامسا ، از آن روی که پیامبر مزدی را در ازای رسالت خویش طلب ننموده است ، نایب و وصی او نیز نمی توانند بزرگترین مزد را که همان حکومت باشد ، از انسان ها طلب کنند . لذا حاکمیت دین با قرائت تقدم متولیان دینی در مصادر امور و یا حاکمیت طبقاتی از روحانیون به نام اجرای حکومت دینی ، می تواند در گردش نخبگان و ارجاع امور به تخصص ؛ مشکل بوجود آورد و مردم از منافع خویش باز بمانند . سادسا ، از آنجا که حکومت دینی فلسفه ایجابی و مسوولیت اصلی خویش را هدایت مردمان می داند ؛ مفهوما نمی تواند با رابطه آزاد دولت - ملت و مفهوم دولت مدرن ، فعالیت احزاب و انتخابات آزاد ، آزادی حجاب و ... سازگار باشد . تداخل مفهومی فوق ، می تواند به تعارضات درونی در خصوص حقوق ملت و دولت منجر گردد و سبب ساز اختلافات درونی جامعه بشود ؛ موضوعی که به هیچ روی غرض شارع نبوده و نیست .
علاوه بر تفاوت معنا دار فوق الذکر در اصول و مبانی ، در دو رویکرد رحمانی و غیر رحمانی از اسلام ، در ادامه باید گفت ، در اسلام رحماني ، با دو دسته از موضوعات سلبي و ایجابی مواجه خواهیم بود ، موضوعاتي که به تبيين عملی و عینی هر چه بیشتر مفهوم مورد بحث ؛ ياري مي رسانند .
1-8 - موضوعات سلبي در اسلام رحمانی
آنچه اسلام رحماني از آن مبرا و منزه بوده ، ولی در عینیت جامعه به نام دین و یا به نام اراده برخی از حاکمان جریان دارد ، ولی توسط اسلام رحمانی در عرصه سیاسی ( روابط دولت و ملت ) قابل قبول و مورد پذیرش نیست ؛ شامل سر فصل ها و موضوعات ذيل است :
عرصه سیاسی ( روابط دولت و ملت )
- استفاده از ابزار دين براي توجیه خلافت یا حکمراني فردی ؛
- استبداد راي و خود کامگي حاکمان به نام دین مداری ؛
- تقدس آفريني براي حاکميت و حاکمان ؛
- هر نوع بي عدالتي و ستم در داوري ها ؛
- توزيع ناعادلانه فرصت ها و امکانات عمومی ،
- ناکار آمدي نظام اجتماعی ( وجود نقصان در سازمان ها ، و مديريت ها ، برنامه ها و ... ) ؛
- اعمال بيشترين تحميل ها از تصميم ها ي حکومتي به مردم ، تا انتخاب حاکم به نام دين آنان ؛
- تقدم امنيت حاکميت و دولتمردان برآزادی و امنيت مردمان .
عرصه اجتماعي و فرهنگی
مباحث عرضه شده در اين زمينه ، عمدتا متکي بر تجربه هاي عيني و آسيب شناسي حکومت هاي ديني مي باشد . که اغلب به نام صيانت از نظام ، جريان مي يابد .
- برقراری انواع سانسور در اطلاع رسانی و در جریان آگاهی مردمان ؛
- تنگ شدن عرصه بر خرد جمعي ؛
- گذشته گرايي با سوء استفاده از سنت و شريعت ؛
- اعمال محدوديت درحوزه اختيار و آزادي عمل مردمان در تعیین سرنوشت خود ؛
- تعريف هنجار هايي براي يکسان خواهي افکار ، رفتار و خلقيات مردمان برمبناي قرائت حاکم ؛
- گسترش خرافات ، مطيع پروري و در جهل نگه داشتن مردم ؛
- اجبار و اکراه براي پذيرش دين و يا اجراي دستورات شريعت ؛
- تجاوز به مال ، آبرو ، جان و يا حقوق ديگران به نام اولویت دفاع از دين و یا با نام نمایندگی برای دفاع از جمع ؛
- تجاوز به حریم خصوصی افراد و محدود سازی این حر یم ؛
- توهین و ایجاد محدودیت برای ديگر مذاهب و پیروان و اعتقادات آن ها ؛
- تعميم بلا جهت دين و شموليت آن ، در پاره اي از موارد و يا کاستن از آن در موارد ديگر ( پدیده جابجایی اولویت ها ) .
عرصه اقتصادی
- ترجیح منافع اسلامی بر منافع ملی و احیانا به اشتراک گذاری اموال عمومی یک ملت با دیگر هم کیشان ؛
- سیاست های معطوف به فقر و بیکاری ؛
- بی انضباطی و فساد در برداشت های مسوولین از بیت المال ؛
- تداوم سازو کارهای منتهی به رانتیر شدن دولت ؛
- گسترده تر شدن اقتصاد زیر زمینی و اقتصاد میلیتاریستی ؛
- فساد اداری و بسترهای اجرایی پروژه ها ؛
- بی برنامگی و هرج و مرج در روند توسعه ؛
- بکار گیری قدرت دیپلماسی کشور در غیر اولویت های اقتصادی ؛
- بی تفاوتی در برابر مازاد شدن نخبگان و به تبع آن فرار دست ها ، مغزها و سرمایه ها به خارج از کشور ؛
- نا امن شدن سرمایه و جریان کسب وکار ؛
- و ..... .
عرصه فردی و بین فردی
- دخالت دین و دولت در حریم خصوصی مردم ؛
- سلب آزادی های اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی افراد ؛
- اولویت گزینش مدیران و مستخدمین دولت بر اساس میزان پیروی از دین رسمی معیار ؛
و .... .
در مجموع اسلام رحمانی با رویکرد های بدون مبنای قدرتمند عقلی و شرعی که پیامد آن ها برای شهروندان ، جز محرومیت به ارمغان نمی آورد و به شدت نامفید و غیر سازنده است ؛ مخالفت دارد . رویکردهایی که پیامد طبیعی آن تشديد روي گرداني مردمان از حق و گرايش به باطل ؛ گسترش روحيه ناسپاسي و منش واقعيت گريزي ؛ بي هدفي ، لاابالي گري و غفلت ؛ ترجيح منافع دنيوي و ظاهرگرايي به معنا گرايي و آخرت انديشي ؛ نگرش منفي به هستي و سوء ظن به ديگران ؛ ترویج دروغ و فريب ، چند گانگی شخصیت و ريا کاري ، و ... می باشد .
2-8 - موضوعات ایجابي در اسلام رحمانی
در موضوع شناسی اسلام رحمانی ، آنچه ما را به مضمون و محتوای مدعای خویش نزدیک می سازد ؛ تحت عنوان موضوعات ایجابی مورد بررسی قرار می گیرند . اين قبيل موارد ؛ به آنچه مورد قبول يا تاکيد اسلام مي باشد ، اشاره دارد که عبارتند از :
برخی از موضوعات مطرح در عرصه سیاسی ( روابط دولت و ملت )
- برسمیت شناخته شدن حق تعیین نوع حکومت ، انتخاب و عزل حاکمان ، توسط مردم ؛
- پذیرش مامور یت دولت برای وظايف مشخص ؛
- برخورداری مسوولین از اخلاق خدمتگزاری به مردم ؛
- عمل به تعهدات و وعده هاي داده شده ؛
- تعهد دولت به تامین نیازهای اولیه همه مردم و پاسداشت امنيت و آزادي مردمان ؛
- تامین برابري حقوقی مردمان ؛
- کارآمدي و بهره وري بالاي سيستم ها و مديران ؛
- توزيع عادلانه امکانات و فرصت ها ؛
- ايجاد زمينه هاي کسب و کار و رونق و توسعه جامعه .
برخی از موضوعات مطرح در عرصه اقتصادی
- برخورداری از سیاست ها و برنامه های با ثبات و معقول اقتصادی معطوف به رشد و توسعه کشور ؛
- برقراری انضباط و شفافیت اقتصادی ؛
- سالم سازی و روان سازی جریان کسب وکار ؛
- تلاش برای جلب و تامین هر چه بیشتر منافع ملی ؛
- تربیت نیروی انسانی توانمند و متناسب با نیازهای توسعه کشور ؛
- برخورداری از سهم بایسته از اقتصاد جهانی ؛
- بکار گیری ظرفیت دیپلماتیک و فرهنگی برای تعامل غیرایدئولوژیک و سازنده با تمام کشورها برای تامین رشد و توسعه کشور ؛
- مبارزه مستمر و عمدتا پیشگیرانه با هر گونه فساد ؛
و ... .
برخی از موضوعات مطرح در عرصه روابط اجتماعي و فرهنگی
- استفاده حد اکثری از ظرفیت نخبگان ،سرمایه های ملی برای توسعه کشور ؛
- حمایت از جریان آزاد اطلاعات و ارتباطات ؛
- محور قرار گرفتن خرد جمعی و مشارکت در اداره امور ؛
- آزادی عقیده ، دین و مذهب و رسوم مردمان از اقوام و گرایش های متفاوت فرهنگی ؛
- مصونیت حوزه خصوصی افراد از هر گونه تعرض غیر قانونی ؛
- محترم بودن مالکیت و حقوق مردمان ؛
- مبارزه همیشگی با افراط و تفریط و خاص گرایی فرهنگی ؛
- حمایت از فعالیت و اثر گذاری احزاب و تشکل های مردم نهاد در حوزه های مختلف ؛
- اهتمام به تعمیق و گسترش آموزش های روزآمد عمومی .
برخی از موضوعات مطرح در عرصه روابط فردی و بین فردی
عرصه فردی و بین فردی ؛ فربه ترین بخش از توصیه ها ی دین را شامل می شود ، مساله ای که اسلام رحمانی نیز معطوف به آن می باشد . در این راستا مسائل بسیاری مطرح است ، که فقط برای نمونه به تعدادی از آن ها اشاره می شود : تقویت شناخت و برقراری رابطه با خدا و ادای وظایف و تکالیف الهی ، در نظر داشتن انواع حقوق لازم الرعایه در برابر خود و جامعه ، تعهد به ادای حق الناس ، تعاون و همکاری ، تقویت اخوت ایمانی ، مدارا و عفو ، امانتداری ، وفای بعهد ، خوب شنیدن ، پند پذیری و مشورت با دیگران ، حسن خلق داشتن ، انفاق و نیکو کاری ، برخورداری از توانایی علمی و نیز رویکرد علمی به مسائل ، یاری رسانی به آسیب دیدگان و ضعیفان ، یاری ستمدیده و مخالفت با پدیده ظلم و ظالم ، تعهد به نظم در امور ، نگرش مثبت به هستی داشتن ، اتخاذ مشی واقع گرایانه ، تعهد به تفکر و عقلانیت امور ، رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط ، خیر اندیشی و خیر رسانی به دیگران ، احترام به حقوق طبیعت و تعهد نسبت به پایداری و سلامت محیط زیست ، تعهد به عدالت ورزی و استقرار عدالت ، تلاش برای بسط فضیلت ها و رحمانیت دین ، تعهد برای رعایت آزادی و حریم دیگران و .... .
9 - نتیجه گیری
رحمانیت اسلام ، بارقه ای الهی از دین حق و حنیف است ؛ که اولا ، قابلیت شریعت را برای سازگاری درونی افزایش می دهد و تنها از این وجه دین است که می توان بر اختلافات و تنازعات ناشی از هویت طلبی مذاهب و فرقه ها فائق آمد . زبان قابل فهم این رویکرد محبت و محور اتفاق جدید "رحمانیت دین" است . همچنین این رویکرد به نوعی اقتدا به سیره پسندیده پیامبر رحمت و اخلاق حضرت محمد ( ص ) است ، که قرآن کریم در خصوص آن فرمود : فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّا غَلِيظَ الْقلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الاَْمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَی اللهِ اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ ( آل عمران 59 ) . از اين رو او به عنوان خليفهالله اعظم و انسان كامل، مصداق «رَحْمَةً لِلْعالَمِين» و دارندهی خلق عظيم معرفی میشود؛ چنانچه فرمود: اِنَکّ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم (قلم 4) . در واقع پیام اخلاق رحمانی چنین پیامبری ، توانست کلمه توحید و توحید کلمه را برای امتی واحد بارمغان آورد . ثانیا ، احیای رحمانیت اسلام که به معنای کنار زدن رادیکالیزم و خشونت ها ، جهل و تعصب های بازدارنده ، تعمیم های بدون دلیل تبعیض های ناروای تاریخی به عصر کنونی و خرافات و تقدس های بی پایه از یک سو و به معنای رشد انسان گرایی و فربهی حقوق انسان ، گسترش حوزه عمل علم و عقل یا فربهی عقلانیت ، عدالت و اخلاق از دیگر سو می باشد ، راه را برای سازگاری بیرونی شریعت با دوران مدرن و پسامدرن می گشاید ؛ موضوعی که می تواند انسان مدرن را نیز دیندار کند .
+ نوشته شده در جمعه هفتم تیر ۱۳۹۲ ساعت 22:17 توسط سیدحسن الحسینی
|