حقوق بشر 1

( موانع فکری     اجرایی حقوق بشر در کشور )

قبل از ورود به به مباحث جدی حقوق بشر ، ابتدا نگاهی آسیب شناسانه به زمینه های نامساعد استقرار حقوق بشر خواهیم داشت ؛ سپس توصیف و تبیین بی طرفانه حقوق بشر مورد کنکاش قرار می گیرد و در نهایت آسیب شناسی حقوق بشر مد نظر قرار می گیرد .

بخش اول :

موانع فکری اجرایی حقوق بشر در کشور

1 – بد بینی شایع در مورد مبانی حقوق بشر و منویات واضعان و طرفدارن آن

2 - احساس استغناء و بی نیازی از حقوق بشر با وجود دستورات اسلام

3 – شایستگی های زمینه ای برای استقرار حقوق بشر 

1)      استبداد زدگی تاریخی و وجود مستبدین حاکم ( متولی و صاحب داشتن استبداد )

2)      روحیه استبداد پذیری در بین مردم ( تملق ، چاپلوسی ، اتکاء به قدرت برای زندگی رانتی ، خود کم بینی و ...

3)      تولد نیافتن انسان جدید با ویژگی حق مداری بجای تکلیف مداری در جامعه ایرانی

4)      سیطره مدیریت توده وار بجای شکل یافتگی مردمان ( تقدم تشکل های مذهبی بر تشکل های و سازمانهای اجتماعی – سیاسی )

5)      وجود تهدید همیشگی جنگ و سایه میلیتاریسم بر منطقه و کشور

6)      وجود دولت های نفتی و رانیر بزرگ و شکل نگرفتن مفهوم دولت و ملت

7)      قانون ناپذیری و فاصله از ضابطه مندی مدرن

۴ -    فقه ، فقیهان و مفتیان مذاهب در برابر قانون ( نابرابری های جنسیتی و مذهبی و جغرافیایی بین انسان ها ، دروغ با عنوان مصلحت ، تهمت واجب به اهل بدعت ، ترور و قتل مجاز و ... )

۵ -   آموزه های غیر انسانی فقهی ماب

۶ - سلفی گری در برابر قانون

۷ - تکفیری ها در برابر قانون

۸ -  ولایت مطلقه مفتیان در برابر قانون

برای نمونه به بررسی یکی از موارد فقهی در خصوص بهتان به مخالف می پردازیم . این در حالی است که برخی از آموزه های دینی ( فقهی ) بر خلاف روح کلی نقش اخلاق در شریعت محمدی ( ص ) که پیامبر آن فرمود انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق راه دیگری را پیموده اند . در ادامه مطلبی را از دو محقق در این خصوص با تخلیص هایی نقل می شود تا مشکلات موجود در این زمینه بیشتر ماموس و قابل درک باشند :

- دستور مباهتة
روایتی از رسول اکرم (ص) نقل شده که حضرت، وظیفه امت را در مقابل «اهل بدعت» بیان فرموده و دستور داده اند که از آنان برائت جسته، عیب ها و ایراداتشان را بازگو کنید و آنان را «مبهوت» سازید تا برای تباه کردن ِ اسلام، طمع نکنند: «إذا رأیتم اهل الریب و البدع من بعدی فأظهروا البرائة منهم ... و باهتوهم کیلایطعموا فی الفساد فی الاسلام و یحذّرهم الناس( الکلینی، الاصول من الکافی، ج4، ص123 )
واژه «باهتوهم» از ماده «بهت» به معنی «مبهوت ساختن» است، یعنی به قدری با قوّت با آنان بحث کنید و دلیل محکم و قاطع ارائه کنید، که اهل بدعت را «متحیّر و مبهوت» ساخته و از پاسخ دادن ناتوان کنید. چه اینکه حضرت ابراهیم هم، چنان منطقی و مستحکم با کافر بت پرست احتجاج کرد که او را مبهوت نمود: «فبهت الذی کفر (سوره بقره، آیه 258 )
ابن فارس هم در معجم مقاییس اللغه آورده است که اصل این ماده به همان معنی «حیرت »، و «بهتان» به معنی دروغ است: «الباء و الهاء و التاء اصل واحد و هو کالدهش و الحیره، یقال: بهت الرجل یبهت بهتا و البیهته: الحیره، فأمّا البهتان فالکذب».
بهر حال از نظر لغت، دلیلی وجود ندارد که «باهتوهم» را به «تهمت زدن و افترابستن و نسبت دروغ دادن» معنی کنیم و نتیجه بگیریم که رسول خدا اجازه داده است تا برای کوبیدن و ضایع کردن افراد منحرف، هر دروغی به آنها ببندیم و هر نسبت خلافی به آنها بدهیم!

- منطق بهت آور
روایت رسول اکرم (ص) را تا قرن دوازدهم هجری «محدّثان» همانگونه که اشاره کردیم معنا می کردند و می گفتند باید در برابر اهل بدعت، با سلاح منطق ظاهر شد و موهومات آنها را نقش بر آب کرد. محدث بزرگوار فیـض کاشـانی «باهتوهم» را به معنی آن میدانست که: با آنان چنان سخن بگوئید که ساکت شوند و حرفی برای گفتن نداشته باشند: أی: «جادلوهم و اسکتوهم و اقطعوا الکلام علیهم فیض کاشانی، ج1، ص245 [4]». فیض در وافی، هر چند در مواردی که معانی مختلف و احتمالات گوناگون در معنی یک روایت وجود دارد به آنها اشاره میکند، ولی در اینجا به هیچ معنای دیگری، حتی در حد احتمال هم اشاره نمی کند. پس از وی، ملاصالح مازندرانی هم در شرح بر اصول کافی، روایت را همین گونه معنی می کند و توضیح می دهد که «بهت» به معنای «تحیّر» است، پس معنی روایت چنین می شود که با «حجت قاطع» و دلیل محکم، راه ها را به روی بدعت گذاران ببندید تا آنها مبهوت شوند ( مازندرانی، شرح اصول کافی، ج10،ص43) . و سپس علامه مجلسی نیز به همان کلمات لغویین استناد می کند، و روایت را مانند محدّثین گذشته معنی نموده و «بهتان» برای مصلحت دین را، احتمال مرجوح میشمارد: «الظاهر أن المراد بالمباهته الزامهم بالحجج القاطعه و جعلهم متحیّرین لایحیّرون جوابا ( مجلسی، مراة العقول، ج11، ص81) مجلسی در برخی از رساله های فارسی خود هم، روایت را چنین ترجمه کرده است: «بر ایشان حجت را تمام کنید تا ایشان طغیان نکنند در فساد کردن دین اسلام ( مجلسی،رساله حدود و قصاص و دیات، ص28 )
مصلحت تهمت
متاسفانه از قرن سیزدهم، نقطه سیاهی بر دفتر سفید فقه شیعه نقش بست و نظریه «به اهل بدعت «تهمت» بزنید تا آنها را از میدان بدر کنید»، در فقه پدیدار شد. این نظریه ابتدا به شکل احتمال مطرح شد که «باهتوهم» می تواند به معنی «تهمت زدن» باشد و سپس در تایید این احتمال گفته شد که: چه مانعی دارد که تهمت زدن به آنها به خاطر «مصلحت» جایز باشد، و چه مصلحتی بالاتر از آنکه با تهمت زدن – مثل آنکه فلانی دزد است، ویا کافر شده، و یا اهل زنا و لواط است- او را مفتضح و بی آبرو ساخته تا مردم از او فاصله بگیرند و دینشان حفظ شود؟ با این تهمت، هر چند یک نفر بی آبرو می شود، ولی دین و ایمان جامعه سالم می ماند!!« ویحتمل ابقائه علی ظاهره بتجویز الکذب علیهم لاجل المصلحة، فانّ مصلحة تنفیر الخلق عنهم أقوی من مفسدة الکذب( -الانصاری، المکاسب، ج2، ص118)

 آیت الله خوئی در پاسخ به این سوال که آیا می توان مخالفان و اهل بدعت را با نسبت های ناروا و عیب  و ایرادهایی که در آنها نیست، «هجو» کرد؟ گفت: هرچند دروغ حـرام است ولی گاه  «مصلحـت »  اقتضـا می  کند که  به آنها «تهمـت» زده شـود  و بـرای مفتضـح شدنشان، کارهای زشتی که نکرده اند، به آنها نسبت داده شود، تا مردم متدیّن عوام، از آنها فاصله بگیرند و تحت تاثیر آنان واقع نشوند!! «قد تقتضی المصلحة الملزمة جواز بهتهم و الزراء علیهم و ذکرهم بما لیس فیهم افتضاحا لهم و المصلحة فی ذلک هی استبانة شئونهم لضعفاء المؤمنین حتّی لا یغترّوا بارائهم الخبیثة ( الخوئی، مصباح الفقاهه، ج1، 458 )
آیت الله گلپایگانی نیز با معنی کردن «باهتوهم» به «آنها را متهم کنید»، نتیجه گرفت که به اقتضای این روایت، باید گفت که در چنین مواردی، دروغ جایز است، چون با این دروغ مصلحت مهم تری استیفا می شود، وآن مصلحت، «بی آبرو کردن» بدعت گذار در میان مردم است( الگلپایگانی، الدر المنضود، ج2، ص148 ) ، البته مقّرر (آیت الله علی کریمی جهرمی) در این باره، بر استاد خود اعتراض کرده است.
این نظریه در دوران ما محدود به آن مراجع نبوده، بلکه برخی علمای دیگر را نیز به دنبال خود کشانده است[شیخ جواد تبریزی، ارشاد الطالب، ج1، ص281 و اسس الحدود و التعزیرات، 235) .

 تا آنجا که برای آیت اله مؤمن قابل قبول است که : قذف و نسبت زنا دادن به آنان نه تنها جایز است، بلکه رجحان دارد. وبا این روایت، روایاتی که قذف را حرام می داند تخصیص می خورد.(البته قذف در موارد مشکوک جایز است، نه با علم به کذب ( محمد مومن، مبانی تحریر الوسیله، ج2، ص452)

وقتی حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان، سید محمد خاتمی را «مفسد فی الارض»، « وطن فروش» و «جنایتکار» می‌خواند و در پاسخ بدین پرسش که چرا به دیگران بهتان می زند، سرفرازانه می‌گوید بنا بر آموزه‌های فقهی می‌توان «مباهته» کرد و در شرایطی به دیگران بهتان‌های جاسوسی و ناموسی زد و ایشان را بی‌آبرو کرد و اخلاق و انسانیت و آزادی را در پای «مصلحت» بالاتری ذبح شرعی کرد؛[۲] چه جای تعجب که به کسی بهتان زنند و او را موافق با «زنای با محارم» معرفی کنند.

مایۀ تأسف است که در این زمانۀ پرآشوب، برخی از فقها نیز با این جماعت همنوا شده، تیغ به کف زنگیان مست می‌دهند و جواز تهمت زدن به دیگران را صادر می‌کنند. آیت‌الله مظاهری درباره «وجوب تهمت زدن» در رساله خویش آورده است: «شرط وجوب تهمت زدن: اگر مصلحت اهمّی که مقدم بر مفسده‌ تهمت باشد، پیش آید، آن تهمت جایز بلکه در بعضی موارد واجب می‏شود؛ مثلاً اگر کسی مضر برای اسلام است و مردم را از دین منحرف می‏کند و چاره‏ای جز تهمت برای اسکات او نباشد، تهمت به اندازه‏ای که او را ساکت کند، جایز بلکه واجب است؛ ولی تشخیص این‌گونه موارد بسیار مشکل و کید شیطان درون و برون بسیار قوی است؛ لذا باید با کمال احتیاط و مشورت با اشخاص آگاه و عالم بدون غرض، اقدام نماید.3

آیت الله محمدرضا مهدوی‌کنی نیز در دروس اخلاق عملی خود، در مبحث « غیبت بدعت گذار»، به این روایت از اصول کافی استناد می‌کند:«رسول خدا فرمود: هرگاه پس از من، اهل ریب (کسانی که در دین القای شبهه می‌کنند) و بدعت را دیدید، از آن‌ها به طورعلنی برائت جوئید، و بیزاری خود را از آنان آشکار نمائید، به آن‌ها سخت دشنام دهید، و درباره‌شان بدگوئی کنید، تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم از آن‌ها دوری نمایند، و بدعت‌های آنان را یاد نگیرند (که اگر این کارها را کردید) خداوند در برابر این کار برای شما ثواب می نویسد، و درجاتتان را در آخرت بالا می برد[1].

 تکلیف حقیقت گویی

هر کس پس از «انگ بدعت» گذاری، مستحق هر نسبتی می شود و می توان هر کار زشتی را به نام او ثبت کرد!! مگر در نهضت مشروطه که آخوند خراسانی و میرزای نائینی، از تاسیس مجلس شورای ملی، و تدوین قانون اساسی، دفاع کردند، به عنوان حامیان«بدعت» معرفی نشدند؟ و مگر تنبیه الامّة نائینی در پاسخ به این اتهام نیست که قانون اساسی را «بدعت» نگوئید، ومجلس شورای را بدعت نخوانید، و اخذ به رأی اکثریت را بدعت نشمارید( میرزا حسین نائینی، تنبیه الامّة و تنزیه الملة، ص101 و 115 )

مگر فتوای شهید ثانی به وجوب عینی نماز جمعه در عصر غیبت،از سوی برخی از علما، «بدعت» دانسته نشد  ( وازده رساله ی فقهی در مورد نماز جمعه، ص386) .

مطهری سپس می گوید: بعضی مردم که دنبال بهانه اند برای بدمستی و هرزگی اند گفته اند: اجازه هست هر دروغی که دلمان میخواهد، برای اهل بدعت جعل کنیم، بعد با هر کسی که کینه ی شخصی پیدا می کنند، فورًا یک تهمتی می زنند و می گویند: او اهل بدعت است، و شروع می کنند به جعل کردن و تهمت زدن! آن وقت ببینید بر سر دین، چه می آید؟( شهید مطهری، مجموعه آثار، ج16، ص104) .
برای اینکه روشن شود، در جامعه ما انحراف و اعواج تا کجا رسوخ کرده و فقه واخلاق چگونه آسیب دیده است، می توان سخن مقدس اردبیلی را به عنوان مقیاس قرار داد، شخصیتی که در «تحقیق» و «تقوی» الگوی فقهاست:
«مسلمانی که عقیده ی کافری را مورد نقد و اعتراض قرار می دهد، فقط می تواند از «دلیل منطقی» بر علیه او استفاده کند، و حق ندارد به او نسبت ناروا داده و او را قذف کند، حتی اجازه نداردکه زشتی های ظاهری و یا عیوب باطنی اش را موجب ناسزا قرار داده و به او خطاب کند: ای جزامی، و لو در واقع هم جزامی باشد، ویا او را کودن و پست بنامد! مسلمان حق ندارد، به دین و آئین کفر او دروغ ببندد و زشتی ها و ایراداتی که در آن واقعا وجود ندارد، به آن نسبت دهد. از قواعد شهید هم همین طور استفاده می شود.»( اردبیلی، مجمع الفائده، ج13، ص164)
، عــلامه شعرانی می گوید: «بعض عوام» بر اهل «بدعت» افترا می بندند و جملات «کفر»آمیز را به دروغ به آنها نسبت میدهند تا آنها را از چشم مردم ساقط کنند، ولی این کار غلط است و تهمت، حرام است:«ربما یختلف فی ذهن بعض العوامّ انّه یجوز البهتان والافتراء علی اهل البدع بأن ینسب الیهم کفر لم یتفوهّوا به لمزید تنفّر الناس عنهم و هو غلط ( شعرانی، تعلیقه بر شرح ملاصالح بر کافی، ج10، ص43) .
مطهری می گوید: بعضی آدم های «بی سواد» این «باهتوهم» را اینطور معنی کرده اند که به آنها تهمت بزنید ودروغ ببندید، و بعد می گویند: اهل بدعت دشمن خدا هستند و من دروغ علیه او جعل می کنم، با هر کسی هم که دشمنی شخصی داشته باشد،می گوید: این ملعون اهل بدعت است، صغری و کبری تشکیل می دهد، بعد هم شروع می کند دروغ جعل کردن علیه او. آن وقت است که شما می بینید، دروغ اندر دروغ جعل می شود( شهید مطهری، مجموعه آثار، ج26، ص417) ، علامه مطهری، با اشاره به یک نمونه در این باره، جامعه ما را «اجتماع ننگین» می نامد، مطهری با درایت و بصیرت خود، انحرافات اخلاقی در میان متدینان را به خوبی تشخیص داده بود و نسبت به خطرات آن هشدار داد،

فقهای شیعه تا قرن دوازدهم، در بحث های فقهی خود، بر این مبنا مشی می کردند که حتی به بدعت گذاران در دین هم نباید نسبت خلاف داد، و دروغ بستن به آنها جایز نیست، اگر آنان به تخریب دین اقدام کرده اند، ولی ما حق نداریم ، برای ضایع کردنشان ، نسبت ناروا به آنها بدهیم : شهید ثانی می گفت: در نقد و اعتراض آنها ، نباید ذره ای از حقیقت منحرف شده و مرتکب دروغ گردید:«یصح مواجهتهم بما یکون نسبته الیهم حقا لا بالکذب ( مازندرانی، شرح اصول کافی، ج10، ص43 ) .

سید صاحب ریاض هم پس از نقل همان روایت ، می گوید: جایز نیست که در برخورد با آنان دروغ گفته شود، زیرا دروغ حرام است. او حاضر نیست دروغ نسبت به مخالفان را حتی اگر بدعت گذار باشند، از حرمت کذب استثنا کند و آن را به عنوان وسیله ای برای خراب کردن افراد فاسد بپذیرد! «و لاتصحّ مواجهته بما یکون الیه کذبا لحرمته (الطباطبایی، ریاض المسائل، ج16، ص42 ) .

صاحب جواهر هم در در بحث قذف از کتاب الحدود خود، این روایت را نقل می کند ولی هشدار می دهد که بدگویی نسبت به اهل بدعت به معنای آن نیست که نسبت های ناروا به آنها داده شود و به آنچه که انجام نداده اند متّهم شوند: «نعم لیس کذلک ما لا یسوغ لقاؤه به من الرمی بما لایفعله (النجفی، جواهر الکلام، ج41، ص413 ) .

تا وقتی که نظریات فقهی و اخلاقی را تهذیب نکنیم و اخلاق را حاکم بر فقاهت و سیاست و دیانت قرار ندهیم، علاج واقعه امکان ندارد[2].  



[1] - مراجعه شود به نامه سر گشاده آقای سروش دباغ با عنوان" این چنین بهتان منه بر اهل حق"   تاریخ انتشار: ۰۳ خرداد ۱۳۹۲

[2]  - تهمت در خدمت دیانت!  -   سروش محلاتی