به مناسبت میلاد مسعود و پر برکت پیامبر خاتم و هفته وحدت ، به نظر می رسد  به طرح یک پرسش و پاسخ در خصوص بعثت و بحث البته فرضی ظهور پیامبری دیگر بسنده کنیم . به این معنا که اگر تصور کنیم وجود شریف پیامبر هم اکنون مبعوث می شد ، براستی در این صورت ، پیام و کارکرد او یا آن پیامبر جدید چه بود ؟ پاسخ به این سوال می تواند تا حدود زیادی تعیین کننده جهت گیری و تکلیف مومنان این زمان باشد .

براستی اگر پیامبری مانند موسی و مسیح و محمد ( ع ) ، دوباره در بین انسان ها  ظاهر و به پیامبری در این عصر مبعوث می شد ؛  چه مطلبی  ویژه ای را برای بشر امروز ارائه می داد ؟ اگر موضوع ختم پیامبری در بین نبود و هنوز رشته بین آسمان و زمین وصل بود ؛ محور پیام پیامبر جدید چه چه چیز می توانست باشد ؟ اصولا ما  می توانیم نقبی به این گونه از فروض و ظنون  داشته باشیم ؟ 

پاسخی که می توان به اختصار تدارک نمود ، نیازمند مبنا است و نمی توانیم بر ظن و گمان غیر علمی تکیه کنیم . بنا بر این ، هر چه ارائه می کنیم نباید از چارچوب روح پیام شرایع توحیدی دین حنیف جدا باشد  ونیز نباید از روال معین و تاریخی رفتار پیامبران ( سنت ) فاصله داشته باشد .  برای نمونه ، آنچه استخراج می شود باید با ضابطه های بنیادین مانند توحید و معاد و عمل صالح  ؛ سازگار باشد و باید با درک مشکلات بشر، از رنج بشریت امروز بکاهد . بشر را خشنودتر و کامیاب تر نماید ؛ با این وصف البته ،  احتیاج بشر را به دین ، مفروض گرفته ایم  .

در صورت وقوع رخداد فوق ، یعنی در بعثتی جدید ؛ می توان گفت پیامبر نوظهور به دو کار مهم اهتمام می ورزید و دو پیام را برای بشر می آورد و گروندگان به خویش را، به همین دو ، فرا می خواند : اول ، ایجاد تردید در افکار مخدوش موجود و ارائه نقد و بالاخره طرد آنچه در بسیاری از موارد ، دین معرفی می شود و دین نیست . ولی درعین حال به نام مقدسات ،  در پس حجابی نامرئی ، به کارسازی غیر انسانی خویش می پردازد . و دوم ، استقرار قرائتی از توحید و دین ؛ که به انسان گرایی ( یعنی پاسداشت حرمت و حقوق و آزادی انسان ها )  ختم شود .  

به این معنا که ،  اولین کار پیامبرمفروض ؛ که جنبه مقدماتی و تدارکاتی برای ذی المقدمه و  نتیجه ای اساسی تر دارد ؛ این خواهد بود که ، دین را از آلودگی ها ی شرک ، غلو ، جباریت درون و برون ،  ریا کاری ،  انواع بدفهمی ها و بالاخره از  بند سوء استفاده ها ی نفسانی و دنیوی می رهاند. با پالایش دین ، پدیده نامبارک و پرشئامت  بد دینی را که همواره از بی دینی و دهری مسلکی ؛ پر خسارت بار تر بوده است  ؛ از بن بر می کند .  چرا که شرط هدایت یافتگی ، طهارت نفوس یا تقوای پیشادینی است ، که همان آراستگی به اخلاق و بهره مندی از عقل است . چنانچه قرآن کریم ، بیان داشت : ذالک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین . حتی پس از ایمان آوردن ، باید توجه داشت که به صراحت نص ( قرآن ) ، واقعا ایمان های آلوده به گناه و ستم ؛ هیچ گاه وافی به مقصود  نخواهد بود و بشریت را به هدف و غایت شریعت نمی رساند . همان گونه که تا کنون نیز چنین نبوده است و گرنه وضع ما نمی باست چنین باشد . هر چند هرگز نمی توان و منصفانه نخواهد بود ؛ که وضع عده ای که از دین بهره و حظ بسیار فردی برده اند و می برند را فراموش کرد .

پس از نفی حجاب ها و دفع موانع و پذیرش فقر معنوی و تهی بودن دست ها ،   نوبت به استقرار حق ، خواندن خدا و دریافت اشراقیات فرا می رسد ( همان مضمون تحلیل واقعی کلمه توحید که عبرت از" لا اله الا الله " است  ) .

دومین کار پیامبر جدید که هدف غایی نیز محسوب می شود ، مطابق با روش خاص هر یک از پیامبران  قبلی ، انسان سازی و فربهی انسان است . همانند سنت پیشینیان ، پیامبر جدید ؛ از بین این همه اصول و فروع  و یجوز و لا یجوز ، و مکروه و مستحب و حسن و قبح ،  دامن دین را از جنگ بی پایان مذاهب و ادیان بر می کشد ، به عقل و اخلاق و آزادی میدان می دهد و انسان را در معرض قدرتمند شدن و در مسیر بازیابی مقام خلیفه موعود اللهی قرار می دهد ( ابزار این قدرتمندی ،گاهی رهایی از بند اوهام و خرافات و غلو است ، گاهی علم و تکنولوژی است ، گاهی ارج داشتن کرامت و حقوق انسان ،  گاهی دموکراسی و بسط قدرت او در اداره جامعه ، گاهی نیز محدوده عقل و اختیار و دامنه اراده و عمل را گستراندن و دامن درازی مدعیان دینداری را در همه کارها ، جمع کردن و نظایر آن ) .

بنا براین ، رسالت اصلی و محوری پیامبر مفروض جدید ، در صورت صحت مفروضات فوق ، "انسان گرایی" است .  حقیقتا با کاوش نه چندان مغلق و پیچیده می توان یافت که روح و  پیام دین محمد ( ص ) "انسان گرایی" است . مقصود ما از انسان گرایی حرمت نهادن حداکثری به حقوق و اختیارات انسان مسوول است  و حرمت نهادن به فردیت اصیل و فربهی  نه در برابر که در تعامل با جامعه و محیط دارد .

لازم به تبیین است که اولا ، رویکرد مذکور به انسان ، برخاسته از توحید ناب است . البته انسان گرایی دینداران با مبانی ماتریالیستی مطرح در اومانیسم مغرب زمین ؛ متفاوت است وهرگز انسان را تنها و بی پشتوانه و جدای از غایات کمالی خویش و اصل خود نمی سازد . ثانیا ، مسوولیت  سنگین دینداران این زمانه همان دو حوزه بازنگری ، نقد و احیانا طرد آنچه در بسیاری از موارد ، دین معرفی می شود و دین نیست . و دوم ، استقرار قرائتی از توحید و دین است که به انسان گرایی منجر می گردد .

نتیجه آن که این همه ، نشان گر آن است که پیام  پیامبر رحمت هم اکنون هم با گوش جان می تواند؛ استماع شود . این پیامبر در هر زمان و مکان  مبعوث می شود و جریان جاری پیام الهی را بازگو می نماید . یعنی هر عصری از نو پیامبری می آید و  از نو پیامی باز می گوید ؛ ولی مهم بهره گیری از اوست .  این همان نظریه بعثت دائمی است که نگارنده قبلا پیرامون آن ، در نوشتارهای مستقل نکاتی را در مورد آن یاد آور شده است  .