حقیقت در زنجیر - پیرامون امام حسین(ع) 1
شاید یکی از عارضه های کمتر دیده شده در استدلال های لزوم برقراری «امارت اسلامی» یا «حکومت اسلامی» و یا «خلافت دینی» و مانند آن ، در نظر نگرفتن یا مسکوت ماندن احتمال گرفتار آمدن «حقیقت» در دستان ناپاک قدرت یا در دام فردیت ها و منیت های فربه شده رهبران آن حکومت ها می باشد. و این رخدادی است که در عمل قبل از تحقق هر آرمان و وعده ای از سوی امارت های اسلامی؛ این وحشت و هراس مردم از تحقیر انسانیت و رفتار های غیر انسانی حکمرانان اسلامی است که محقق می شود. در زمان ما داعش و طالبان نمونه های چنین وضعیتی هستند. وقوع این عارضه پر آسیب که توام با به یغما رفتن حقیقت است، چهار رکن اساسی و مهم دارد:
1 – وجود واقعیت هایی در بطن دین، برای برداشت های متضاد درست و غلط از دین؛
با هر آیه ای از آیات قرآن به ویژه با متشابهات برخی هدایت می یابند و برخی نیز به گمراهی می روند: یضلّ به کثیرا و یهدی به کثیرا (بقره 26). در مورد روایات متضاد و جعلیات مربوط که محل تمسک برخی قرار می گیرد؛ تا برداشت های متفاوت از متن واحد و پیدایش مذاهب با اختلافات روز افزون همه و همه سبب ساز ایجاد برداشت های متضاد و رفتار های متفاوت می شود.
2 – منویات ناپاک برخی از دینداران اعم از اهالی قدرت، علماء سوء و یا ذینفعان دیگر ؛
حسادت، تکبر، انواع لذات دنیوی و برتری طلبی به ویژه استغناء حاصل از قدرت؛ توجه دل را از اقبال به خدا به ادبار به حق می کشاند. گناه بسیار و ظلم و تعدی نتیجه قلب بیمار است که غیر مومن و مومن را نیز گرفتار می کند. این امور نیز با دیگر عوامل و به تنهایی، حقیقت را به مسلخ خواسته های نفسانی و منیت های فربه می کشانند، تا شاید بتوانند منافع ناروای خویش را از دین و جامعه ای که عموما دیندارند؛ بستانند.
3 – تئوریزه شدن اسلام سیاسی مبتنی بر مناسبات زور، در این فریبگاه شیطانی توسل به هر شیوه ای برای تغلیب و سیطره و رعب برای پیروز شدن، توسط بنیادگرایی دینی و ذینفعان در قدرت توجیه می شود. در این رویکرد شان انسانی افراد نادیده گرفته می شود و اخلاقیات کم اهمیت شده و به حاشیه رانده می شوند. در این وضعیت حق پنداری خود و نوعی از خاص گرایی، راهنمای عمل و توجیه گر ستم می شود. خاص گرایی فرهنگی و بنیاد گرایی دینی، نوعی از تعصب و خود شیفتگی و منیت است که دیگری را به حساب نمی آورد و با مطلق شدن خود دیگری را واجد حق نمی بیند. چنین رویکردی معمولا برای برقراری حکومت دینی از هر ابزاری استفاده می کنند و هر ظلمی را به خاطر اهداف والا بر می تابند.
4 – جهل انباشته و مقدس توده مردم دیندار.
حدود421 سال پیش در روز 17 فوریه سال 1600 میلادی جوردانو برونو(Giordano Bruno)، کشیش و فیلسوف ایتالیایی پس از گذراندن 8 سال در سیاه چال های خوفناک دادگاه انگیزاسیون (تفتیش عقاید یا باور کاوی، inquisition) در میدان کامپو دی فیوری در شهر رم زنده زنده در آتش سوزانده شد. او برای ایدههایی که درست آیینی را به مردم تحمیل میکرد، جایگزینی ارائه داد. مردی بود که آرزو داشت بشریت را به سمت عقلانیت و منطق هدایت کند، او میخواست به انسان ها امکان بدهد آزادانه مفهوم سازی کنند، نه این که دیگران شیوه تفکرشان را برای آنان تعیین کنند. او در سال 1576 گرفتار سازمان تفتیش عقاید مذهبی شد و به جرم الحاد اعدام گردید. نوشتهاند که وقتی برونو را به یک میله آهنین بسته بودند و انبوهی از هیزم برای سوزاندن او جمع کرده بودند، اوهم ساکت بود و تسلیم شده بود و چیزی نمیگفت؛ ناگهان دید پیرزنی نزدیک شد و تکه هیزمی در دست دارد و با آوردن نام خدا برلب، آن را به روی هیزمها انداخت. برونو سکوتش را شکست و گویی عمل این پیر زن مغز استخوانش را سوزانده بود، گفت: «لعنت بر این جهل مقدست». در اسلام نیز نواندیشان و طرفداران زیستن در مدنیت نوین، همواره از سوی برخی از مفتیان و فقیهان در فشار بوده اند. اما از آنجا که جریان نوخواهی در حوزه تمدن اسلامی به قدرتمندی نوخواهی اروپایی نبوده است و ضمنا اسلام نسبت به برخی از ادیان دیگر، سازگاری درون متنی بیشتری با حوادث و رخدادها نشان داده است؛ لذا در حوزه اسلامی کمتر شاهد چنین رخدادهای خشنی بوده ایم.
به هر حال، وقتی به رخداد بر نیزه شدن حقیقت، یا از ربایش و به یغما رفتن و در انحصار قرار گرفتن آن، بر می خوریم. همزمان باید در پی جستجوی اغراض پلیدی برای به دست گرفتن هدایت توده ها برای تامین منافع خاص بود. این موضوع در دیگر ادیان و مذاهب نیز مسبوق به سابقه است و محدود به اسلام و بنیادگرایان دینی نیست، هر چند فراوانی چنین رخدادهایی در حوزه دین اتفاق می افتد. شاید بهترین راهنمای در نغلتیدن به این امور کلام نقل شده از علی(ع) باشد که فرمودند: اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّاني وَ مُتَعَلِّمٌ عَلي سَبيلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ اَتْباعُ كُلِّ ناعِقٍ يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ لَمْ يَسْتَضيئوا بِنورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَؤُوا اِلي رُكْنٍ وَثيقٍ، مردم سه گروهند: دانشمند خداشناس، دانش جوي در راه رستگاري و فرومايگاني بي اراده و سرگردان كه هر دعوتي را اجابت مي كنند و به هر طرف كه باد بيايد به همان طرف مي روند، از نور دانش روشنايي نمي گيرند و به پايگاه محكمي پناه نمي برند(نهج البلاغه، قصار 147).