6        -  وارونگی ارزش ها ی فرهنگی ؛

 به هم ریختگی نظام ارزشی فرهنگ و وارونگی معروف ها  و منکرها و حتی  فراموشی خیرات ، از مسائلی است که کارآمدی فرهنگ را به مخاطره می اندازد و آن را در موضع انفعال و پذیرش از دیگر فرهنگ ها قرار می دهد . معروف ، منکر و خیر ، هر یک در دو سیستم عقلی و نقلی ( متخذ از وحی و سنت ) تعریف می شوند .

رخداد وارونگی فوق را می توان در سه سطح بررسی کرد :

سطح نخست ، جابجایی معروف و منکر است که برخی از مصادیق وارونگی ارزش های انسانی را در دو گرایش عقلی و نقلی می توان در جدول ذیل خلاصه نمود :

ارزش ها در جایگاه اصلی

ارزش ها در جایگاه ثانوی ، غیر واقعی و قلب شده

نوع دوستی

دشمنی

مدارا

ستیز

عزت انسانی

تحقیر انسان

خیر خواهی و خیر رسانی به دیگران

کینه و حسادت

پرستش و دینداری واقعی

ریا کاری و سالوس

دعوت به خدا با روش های نیکو

اجبار و زور برای تغییر در رفتار و باورمردمان

نقد خیر خواهانه قدرت

تملق و چاپلوسی

آزادی و مختار بودن انسان

اسارت و قیود تقلید و خرافه

باطن گرایی و معنویت

ظاهر گرایی و دنیازدگی

حقیقت یابی

شریعتمداری

آگاهی

توهم

برائت از ظالم

همکاری با ظالم

تلاش برای اکتساب مال حلال

کوشش برای حرام خواری هر چه بیشتر

وفای به عهد و پیمان

بی وفایی و پیمان شکنی

رعایت انصاف و میزان

بی رحمی و کم فروشی

کارو تلاش

آسان گزینی

تفکرو تعقل

جهل و تکیه بر ظنیات و توهم داشتن

آینده نگری

گذشته نگری

جستجوی سخن حق

پیروی از نفسانیات  و شخص پرستی

 

سطح دوم ، عدم رعایت اولویت های ذاتی معروف و منکر و استفاده دلخواه از آنان است . موضوعی که به رغم ظاهر درست ،  به شدت غیر اخلاقی و فریب کارانه است .  برای نمونه برای نپذیرفتن حقوق بشر ، ادعا می شود حقوق بشر و دموکراسی ؛ شرب خمر و همجنس بازی و بی حجابی را به همراه دارد . به یقین اولا ، کارهای ضد اخلاقی بزرگتری در نپذیرفتن دموکراسی و با جاری جریان استبداد وجود دارند ، که در این معادلات  وارد نمی شوند .  به قول خیام :

       گر می نخوری طعنه نزن مستان را                   بنیاد مکن تو حیله و دستان را  

      تو غره بدان مشو که می می نخوری              صد لقمه خوری که می غلام است آن را

مثلا از منظر اخلاقی ، ظلم کردن و تبعیض رواداشتن ، استبداد و خشونت ورزیدن ، تضییع حقوق دیگران ، سانسور ، اختناق ، تفتیش عقاید ، ریا ، نفاق ، زهد فروشی ، استفاده ابزاری از دین  و غیره به مراتب بدتر از همجنس بازی و شرابخواری است . و مستی حاصل از قدرت نیز به مراتب خطر ناک تر از مستی حاصل از شراب است . به همین ترتیب ، دین فروشی ( ارتزاق از راه دین ) هزار بار قبیح تر از تن فروشی است . تعهد اخلاقی اقتضا می کند که حساسیتی که شخص نسبت به کارهای ضد اخلاقی نشان می دهد ، با وزن و اهمیت حکم اخلاقی آن کار ها متناسب باشد[1] .

سطح سوم ، بدعت گذاری به نام خیرات و معروف ها ست . جواز دروغ و تهمت به مخالف شریعت و بدعت گذار و منحرف برای اسکات او[2] ، جواز دروغ برای متاثر ساختن مردم  و گریاندن آنان در عزای امام حسین ( ع ) یا سایر ائمه هدی ، اضافه کردن اموری به مناسک دینی ، برای هویت طلبی مذهبی با این استدلال که مخالفت با مناسک دیگر رقیبای مذهبی ماست !!

7        ایجاد برخی انحرافات در ماهیت و قرائت مذهب ؛

پیدایش دام انواع انحرافات در بخشی از جغرافیای مذهب شیعه ( بخصوص در شیعه نوع ایرانی ) را ، می توان به شرح ذیل خلاصه نمود :

ü      سقوط در دام  اشعری گری ؛ اختصاص حسن و قبح به حکم شریعت نقل و انکار حسن و قبح شریعت عقل .

ü      سقوط در دام بد اخلاقی ؛ نفی  اخلاق از فلسفه فقه و نفی اخلاق فرادینی و سکولار و جایگزینی فقه در جایگاه اخلاق .

ü      سقوط در دام غالیان ؛ اعتقاد به سببیت ائمه در خلقت ، دادن نسبت علم غیب و اراده تکوین به ائمه هدی ، ترویج توسل های افراطی به آنان و ارجاع هر اصلاحی به آخرالزمان و ظهور حضرت ( ص ) و  اعتقاد به کار سازی او برای مومنین از راه نایبین منتسب شده به ایشان[3] .

ü      سقوط در دام جمع گرایی ؛ سیطره تفکر چپ و انکار اصالت فرد ، راه را برای تضییع حقوق فردی و حاکمیت کسانی به اتکای دفاع از مصلحت جامعه را فراهم آورده است .

ü      سقوط در دام قرائت منحط رسمی از دین و ارائه آن به عنوان دین معیار ، برای نمونه : فرو کاهیدن امامت به خلافت  و اعطای  امتیاز ویژه برای طبقه ممتازه روحانیون و مطرود شدن روحانیون مستقل و اندیشمندان آزاد . 

ü      گسترش خرافات و توسل بدان برای منفعت زودگذر ؛  علم گریزی و عقل ستیزی ظاهر بینان ، کار را بر میدان داری خرافات و اوهام ازیک سو و استفاده ابزاری و منفعت طلبی از شریعت حقه از دیگر سو فراهم نموده است . مدح خواهی و ستایش طلبی اصحاب قدرت و ثروت ، نه به ترویح علم و عالم ، بلکه به ترویج مداحان در حوزه علوم انسانی و متقابلا سرکوب منتقدین و صاحبان اندیشه ؛ منجر شده است . رویه ای که  گویا در این کشور ، خط پایانی برای آن وجود ندارد و می رود تا مذهب حعفری را با تمام شکوهش میان تهی و ضعیف کند .

ü      سقوط در دام هویت طلبی مذهبی ، اولا ، در این مطلب که  اکثریت مردم ایران شیعه هستند تردیدی نیست ؛ اما هیچ گاه اکثریت نمی تواند ( حتی با وضع قوانین ) حقوق طبیعی اقلیت را ازبین ببرد. ثانیا ، اختلافات بین مذهبی در اسلام بیش از آن که جنبه اعتقادی یا تاریخی داشته باشند بر جنبه  های روانشناختی مبتنی است . وگرنه به تعبیر یکی از اساتید بزرگ ، شیعه و سنی هیچ یک از دین راست اندیشی و نجات بخش منحرف نیستند[4] . بلکه ظرفیت یک دین بزرگ که داعیه خاتمیت دارد و به  همه بشر تعلق دارد ؛ روحیه ها و منش ها و مشرب های متفاوت را می پذیرد و از گوناگونی ها وحدتی را بر مرکزیت حقیقت گرای خویش تعریف می کند .  ثالثا ، هویت طلبی و تاکید بر ممتاز شدن  شریعت ها از یکدیگر ، بی توجهی و غفلت از طریقت را برای حصول به مرکزیت دین در پی دارد . این چنین است که دین در ظواهر خلاصه شده و مرز ها را پررنگ می نماید . نتیجه این مرزها و جدایی ها رقابت ناسالم  و تنازع بازدارنده از حقیقت است . وضعیتی که طی آن ، مجموعه دین را از اثر بخشی و سودمندی تهی می سازد.

ü       ابهام و سوء تعبیر در تفسیر این عصری مذهب ؛ در کنار گفتمان های امید بخش و انسانی از دین ، دو حوزه چالشی وجود دارد : اول ، حوزه سیاسی ؛ جود تفاسیر استبدادی از آموزه های منتسب به دین می رود تا چهره کلی دین را مشوه و تاریک بنمایاند .  در اسلام تاریخی معمولا با اتکا به احکام تاییدی و امضایی ؛ انتقال زندگی عرفی گذشتگان مبنا ی کار و پیروی متدینین قرار می گیرد . از آنجا که سنت جوامع دینی مملو از استبداد و خشونت است ، مبانی آن تماما یا بعضا ، در تضاد با مدرنیزم بوده و اصول دنیای جدید را بر نمی تابد ؛ همان گونه که از امامت امت نیز چنین برداشت هایی شده و تعمییم یافته است . از این رو است که از ناحیه خلافت اسلامی و مندوبین( البته نسبت داده شده به آن ها )  موانعی برای اقبال طبیعی جوامع دیندار به دموکراسی ( که با روح دین نزدیک تر است ) پدیدار شده است . پیامد چنین وضعیتی ،  نهادینه شدن استبداد در فرهنگ و زندگی مردمان است .

پیامد استبداد پروری به نام دین ، تضعیف و تحقیر انسان و انسانیت است ، انسانی که خداوند به او کرامت بخشیده و او را گرامی داشته و قدرتمند خواسته است .

پیامد استبداد به نام دین و خدا ، تحقیقا به معنای پذیرش حاکمیت فرعونی و شیطانی برای مومنین است . حاکمیتی که  انسان را تحقیر می کند و یا او را  بحساب نمی آورد .

و بالاخره پیام صریح استبداد ، زندگی با گذشتگان و ارواح است ؛ نه جایی که بتوان زنده و با عزت  بود َ.



[1] - ابولقاسم فنایی اخلاق دین شناسی ، فصل اول

[2]  - برای مطالعه فتاوایی در این خصوص به کتاب "دروغ مصلحت آمیز"  نوشته سید حسین اسلامی ، مراجعه شود .

[3]  - برای مطالعه بیشتر در این خصوص به مقاله مستقل نگارنده در خصوص غالیان مراجعه شود .  

[4]  - برای آگاهی بیشتر به کتاب آرمان ها و واقعیت های اسلام ، سید حسین نصر ، ترجه انشاءالله رحمتی ، نشر جامی،1382 مراجعه شود .